65
روش‌شناسی استنباط در علم کلام

توجیه خود را از گزاره «ب» به دست آورده باشد. سؤال از توجیه گزاره «ب» خواهد شد که: قضیه «ب» چرا پذیرفته شد؟ در جواب یا باید گفت: «به جهت قضیه "ج" این باور را پذیرفته‏ایم» و یا باید گفت: «به جهت قضیه "الف"». در صورت دوم که دور رخ می‏دهد در صورت اوّل، باز سؤال این است که گزاره "ج" چرا موجّه است؟ یا باید قضیه دیگری باشد که توجیه‌گر این گزاره باشد، که سؤال از چرایی باز هم قطع نخواهد شد و لذا تسلسل پیش خواهد آمد، و یا باید منشأ توجیه را یکی از گزاره‏های قبل دانست که دور رخ می‏دهد. پس به ناچار باید پذیرفت که گزارها در نهایت به گزاره‏ای می‏رسند که خودموجّه است و نیازی به توجیه ندارد. در این صورت، سؤال از چراییِ توجیه، قطع خواهد شد. پس برای رهایی از تسلسل و دور، باید گزاره‏ها را به پایه و غیر پایه تقسیم نمود.۱

یکی از نقدهای وارد بر مبناگروی این است که گزاره بدیهی، نیاز به معیار دارد و معرّفی معیار و استدلال به بدیهی بودن آن، خلاف پایه بودن و بدیهی بودن آن است. در این نقد، تکیه بر این نکته است که در مبناگروی، باور‏های غیر پایه و نظری، توجیه خود را از باورهای پایه و بدیهی به دست می‏آورند. در این صورت، سؤال این است که در صورت بروز بحث از ملاک بدیهی بودن این گزاره‏های پایه، چه واکنشی باید نشان داد؟ آیا باید دست به استدلال زد و معیاری برای بدیهی بودن آن گزاره یافت و بداهت آن را اثبات کرد یا نه؟ در صورت اوّل، پایه بودن و بدیهی بودن آن زیر سؤال می‏رود؛ زیرا سبب گرایش به تقسیم باور به پایه و غیر پایه، خاتمه دادن به سؤال از چرایی در توجیه گزاره بود و اگر برای بدیهی بودن و ارائه معیار بداهت گزاره‏های پایه هم استدلال

1.. شمس، آشنایی با معرفت‌شناسی: ص۱۲۷ ـ ۱۲۹؛ حسین‌زاده، پژوهشی تطبیقی در معرفت‌شناسی معاصر: ص۱۶۱ ـ ۱۶۸؛ موزر، مولدر و تروت، درآمدی موضوعی بر معرفت‌شناسی معاصر: ص۱۴۵ ـ ۱۵۲.


روش‌شناسی استنباط در علم کلام
64

به گزاره‏های دیگری نیاز دارند. مثلاً گزاره «پشت خطّ تلفن کسی هست»، در توجیه خود مستند به گزاره «تلفن زنگ می‏زند» است. در این صورت، قضیه اوّل از جمله گزاره‏های غیر پایه است؛ ولی قضیه دوم گزاره پایه است. حال در نظریه مذکور، تأکید بر وجود گزاره‏های پایه است که علاوه بر این نقش توجیه‌گری و پشتوانه‏ای برای برخی گزاره‌ها، خود نیازمند به گزاره دیگری نیستند. مثلاً در همین مثال مذکور، گزاره دوم، مستند به منبع حس است و نیازی به گزاره دیگری در توجیه ندارد.

تأکید مبناگرایان، بر این است که گزاره‏های غیر پایه در توجیه خود، محتاج گزاره‏های پایه‏اند؛ ولی گزاره‏های پایه در توجیه خود به گزاره دیگری نیاز ندارند، بلکه این گزاره‏ها یا خودْ موجّه هستند و یا از تجارب غیر باوری کسب توجیه می‏کنند و یا از منابع قابل اعتماد یک باور، توجیه به دست می‏آورند.۱

همان طور که ملاحظه می‏شود، در این تقریر، به خصوصیت باور پایه اشاره‏ای نشده است. ولی برخی از مبناگرایان افراطی معتقدند که باور پایه باید صرفاً یقینی باشد و باور غیر یقینی نمی‏تواند مبنای توجیه گزاره‏های دیگر گردد. در مقابل این نگرش افراطی، دیدگاه معتدلی قرار می‏گیرد که معتقد است باورهای پایه لازم نیست خطاناپذیر باشند، بلکه باور خطاپذیر نیز می‏تواند پایه باشد.۲

مبناگرایان معتقدند که تقسیم باور به پایه و غیر پایه، برای رهایی از دور و تسلسل است؛ زیرا در صورتی که چنین ترفندی به کار گرفته نشود، به ناچار در دام دور یا تسلسل گرفتار خواهیم شد. فرض کنید باور به قضیه «الف»،

1.. شمس، آشنایی با معرفت‌شناسی: ص۱۲۵ ـ ۱۳۴؛ حسین‌زاده، پژوهشی تطبیقی در معرفت‌شناسی معاصر: ص۱۵۵ ـ ۱۸۰؛ موزر، مولدر و تروت، درآمدی موضوعی بر معرفت‌شناسی معاصر: ص۱۶۱ ـ ۱۷۶؛ کیث لرر، «تحلیل معرفت».

2.. موزر، مولدر و تروت، درآمدی موضوعی بر معرفت‌شناسی معاصر: ص۱۶۳؛ حسین‌زاده، پژوهشی تطبیقی در معرفت‌شناسی معاصر: ص۱۵۹.

  • نام منبع :
    روش‌شناسی استنباط در علم کلام
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 26737
صفحه از 435
پرینت  ارسال به