نقد اوّل: یکی از دشوارترین نقدهای وارد بر این نظریه، ناهمگونی طرفین نسبت تطابق است. یکی از طرفین نسبت تطابق، از جنس باور و از امور ذهنی است و طرف دیگر از امور واقعی و خارجی. باور از جهت ساختار و نحوه شکلگیری، تابع شرایط و مشخّصههای ذهنی باورنده است؛ در حالی که واقعیت خارجی از جهت ساختار و روابط و شکلگیری، تابع شرایط عینی است. بنابراین، آیا میتوان اصلاً مطابقتی را میان این دوگونه انتظار داشت؟۱
در فلسفه اسلامی با همگونسازی میان طرفین نسبت، یعنی واقعیت و قضیه، سعی بر پاسخ دادن به اشکال مذکور است. در فلسفه، مفاهیم به سه دسته تقسیم میشوند: الف) مفاهیم ماهوی که هم عروضشان و هم اتّصافشان خارجی است، ب) معقولات ثانی منطقی که هم عروضشان و هم اتّصافشان ذهنی است، ج) معقولات ثانی فلسفی که عروضشان ذهنی و اتّصافشان خارجی است.
در مفاهیم ماهوی، هر چند بین وجود خارجی و صورت ذهنی، اختلاف وجودی برقرار است؛ ولی از جهت ماهیت، با هم وحدت دارند. پس نباید گفت: چگونه میتوان امر ذهنی را با امر خارجی منطبق کرد؟ زیرا این انطباق از جهت وجودی نیست، بلکه از جهت ماهوی است. پس در مفاهیم ماهوی، مشکلی برای انطباق نیست.
در معقولات ثانی منطقی نیز حاکی (صورت ذهنی) با محکیّ خود در ذهن وجود دارند و دو نشئه وجودی نیستند که یکی ذهنی و دیگری خارجی باشد تا