میگردد: الف) عقيده يا عقايدی که حکم پايه و اساس و ريشه آن را دارد، مانند اعتقاد به وجود خداوند يکتا و دادگر و توانای مطلق، اعتقاد به معاد و… . ب) برنامه حرکت به سوی هدف، که احکام و تکاليف ناميده میشود و اخلاقيات و احکام فقهی را تشکيل میدهد.۱
در میان متفکّران غرب نیز رویکردهای مختلفی در تعریف دین لحاظ شده است. گاه در تعریف دین، تبیین ماهیت دین ملاحظه شده است؛ چنانکه تايلر۲، دينشناس انگليسی در تعریف دین، از «اعتقاد به امور متعالی»۳ سخن گفته و مایکل پترسون۴ نیز در تعریف دین، میگوید:
۰.دین متشکّل از مجموعهای از اعتقاد، اعمال، و احساسات (فردی و جمعی) است که حول مفهوم حقیقت غایی سامان یافته است.۵
تعریف جان ناس نیز با چنین رویکردی است که میگوید:
۰.دین عبارت است از اقرار به زبان، اعتقاد به پاداش و کیفر در آن جهان و عمل به ارکان و دستورات آن.۶
برخی دیگر از متفکّران غرب، با رویکرد کارکردگرایانه به تعریف دین پرداختهاند. از جمله، میتوان به تعریف ویل دورانت اشاره کرد که معتقد است:
۰.دین وسیلهای برای توضیح راز جهان و تبیین پدیدههای دینی بر اساس حالات روانی، لغزشهای فکری و تحوّل زندگی اجتماعی است.۷
و نیز تعریف ویلیام جیمز۸، روانشناس آمریکایی که میگوید:
1.. مصباح یزدی، آموزش عقايد: ج۱ ص۲۸ ـ ۲۹.
2.. Edward Taylor.
3.. همیلتون، جامعهشناسی دین: ص۲۱.
4.. Miehael Patterson.
5.. پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی: ص۲۰.
6.. جان ناس، تاریخ جامع ادیان: ص۸۱.
7.. ویل دورانت، لذّات فلسفه: ص۳۸۲.
8.. William James.