دیگران به درجاتی، این امور را درک میکنند. البتّه دیگران هم پس از آنکه انبیا موانع را برطرف کردند و عقل انسان را تربیت نمودند، میتوانند همه این موارد را بفهمند.۱
در واقع، عقول به مستقلّات عقلیه نیز آگاهی يکسان ندارند، بلکه دارای مراتباند و مرتبه اعلای آگاهی را عقل کامل دارد که مصداق آن رسولاللّه صلی الله علیه و آله و انبیا و امامان هستند. پس آنها با تربیت عقل و رفع موانع باعث میشوند که بشر در ادراکات مستقلّ عقل نیز توفيق يابد. همین امر، نشاندهنده نقش مهمّ انبیا در اثاره عقول است.
علامه طباطبایی نیز در مقام پاسخ به اشکال مذکور، معتقد است عقلی که انسان را به پيروی از صالحان دعوت میکند، عقل عملی است نه عقل نظری، ولی مقدّمات عقل عملی نیز احساسات باطنی است. از میان احساسات باطنی، آنچه پيش از همه در انسان فعلیت میيابد، قوای شهویه و غضبیه است؛ بر خلاف قوّه ناطقه که بالقوّه است و از همین رو، محلّ اختلاف است و نمیتواند حکمی واحد صادر کند. پس قوّه ناطقه به جهت بالقوّه بودن، کارساز نیست و آنچه فعلیت دارد (عقل عملی و قوای شهویه و غضبیه) نیز نمیتواند موجب خروج عقل از حالت شأنی به فعلی باشد. لذا انبیا برای اثاره عقول و به فعلیت رساندن عقل آمدهاند.۲
در تفسیر مواهب الرحمان نیز مشابه اين سخن، آمده است:
اگر عقل به تنهایی تصوّر شود، بدون آنکه با افکار مادّی و احساسات ناشی از قوای شهویه و غضبیه درگیر و مأنوس گردد، قطعاً برای ارشاد انسان کافی است؛ زیرا عقل، نور الهی است. امّا چنین عقلی را کجا