251
روش‌شناسی استنباط در علم کلام

۳. وحی

وقتی در جامعه دینی زندگی می‏کنیم و نگاهی گذرا به باورهای مردم دین‌دار می‏اندازیم، با پاره‌ای از باورهای آن‌ها رو به رو می‏شویم که برآمده از استدلال عقلی و برگرفته از منبع عقل، حس، شهود و مانند این‌ها نیست، بلکه آن‌ها این گونه باورهای خود را به صاحبان شریعت منتسب می‏نمایند. مثلاً مردم در جامعه اسلامی، دین و آیین و احکام فردی و اجتماعیِ خود را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مستند می‏کنند و اگر از منبع این باورها سؤال شود، به سرعت به قرآن و یا سنّت شریف اشاره کرده، آن دو را مصدر این اعتقادات معرّفی می‏کنند و بدین گونه، خود را مجاز به پذیرش و باور گزاره‏های مذکور می‏دانند. از این‌رو، لازم است از بُعد معرفت‌شناختی وحی نیز سخن به میان آید.

مقصود از وحی آن است که خداوند متعال برخی از حقایق و معارف را به انسان بفهماند؛ ولی نه به راه عمومی و شناخته شده‌ای مانند حس و عقل. وحی از ابعاد مختلف قابل نگریستن است. گاه از ابعاد وجودشناختی وحی مثل تبیین حقیقت وحی، تبیین رابطه نبی و خدا، چگونگی ارسال پیام و… بحث می‏شود و گاه از جنبه‏های کلامی، آن مثل ضرورت وحی بحث می‏شود. ولی در معرفت‌شناسی، در این باره بحث می‌شود که آیا وحی، منبع و مصدر معرفت هست یا نه؟ آیا قطع نظر از دیگر منابع معرفت بشری، وحی می‏تواند معرفت مستقلّی برای بشر ایجاد کند یا خیر؟ تبیین این بُعد معرفت‌شناختی وحی، مرهون بحث از معناداری و واقع‌نمایی گزاره‏های وحیانی است. در صورتی که ثابت شود گزاره‏های دینی قابل صدق و کذب هستند و به واقع اشاره دارند، می‏توان وحی را مصدر معرفت دانست.

درباره معناداری گزاره‏های دینی، دیدگاه‌های مختلف و متفاوتی وجود دارد. در یک دسته‏بندی کلّی می‏توان به دو دیدگاه عمده در واقع‌نمایی گزاره‏های


روش‌شناسی استنباط در علم کلام
250

اساساً همیشه بین اشیای فی نفسه و اشیایی که ما در ذهن خود داریم، تغایر وجود دارد. ماهیت خارجی، فی حدّ ذاتها هیچ‌گاه در ذهن حاضر نمی‏شود.

بنابر‌این، در این نظریه گرچه واقعیت ذهنی خارجی پذیرفته شده است؛ امّا واقعیت ذهنی صرفاً نمود واقعیت خارجی است و حکایت تام از خارج ندارد؛ بلکه فقط ظهور، نمود و پدیداری از خارج است شبیه آنچه در قول به شبح گفته می‏شود.۱

از مهم‌ترین نقد‏های این نظریه، می‏توان به گسست میان واقعیت و امور ذهنی اشاره کرد. امر ذهنی که نه از جهت وجود و نه از جهت ماهیت اتّحادی با واقعیت نداشته باشد، چگونه حکایت‌گری از آن دارد؟ به عبارت دیگر، چگونه می‏توان گفت این امر ذهنی، حاکی از شیء خارجی خاصّی است و از شیء دیگر حکایت‌گری نمی‏کند؟

هرچند نظریه واقع‏گرایی مستقیم و پدیدار‏گرایی با مشکل همراه شد، ولی با توجّه به برطرف شدن اشکالات نظریه داده‏های حسّی یا بازنمون گروی درباره حس، می‏توان حس را منبع برخی از معرفت‏های بشری دانست؛ به‏‌گونه‌ای که بی‌اعتنایی به این منبع و یا حذف آن، مشکلات بسیاری را برای بشر ایجاد خواهد کرد.

با پذیرش منبع بودن حس برای برخی از معرفت‏ها، می‌توان گواهیِ مستند به حس را نیز منتقل کننده معرفت شمرد و منبع ثانوی برای معرفت تلقّی کرد. اگر ادلّه نقلی، قول و فعل و یا تقریر معصوم را حکایت کند، نمی‏توان از جهت منبع حس، در معرفت‌بخشی آن خدشه نمود. بله، اگر کسی بخواهد در معرفتِ منتقل شده از آن تشکیک کند، باید در حجّت نبودن قول و فعل و تقریر معصوم تردید نماید که در مبحث وحی بدان پرداخته می‏شود. پس، از جهت کارآییِ حس در گواهی، هیچ تردیدی نیست.

1.. خسروپناه، «نظریۀ بداهت در فلسفۀ اسلامی»؛ کشفی، «پدیدارگرایی و ترجمه‌ناپذیری گزاره‏های شیئی».

  • نام منبع :
    روش‌شناسی استنباط در علم کلام
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 26497
صفحه از 435
پرینت  ارسال به