از جمله استدلالهای امامیه بر وجوب امامت، قاعده لطف است. وجود امام معصومی که ریاست عامّه بر مردم داشته باشد و مردم را به اطاعت اوامر و نواهی الهی تحریک کند و آنها را از مخالفت با دستور خداوند نهی کند، خود، مایه اصلاح جامعه و قرار گرفتن در مسیر هدایت است. با وجود چنین امامی، مردم به پذیرش و اطاعت فرمانهای الهی راغبتر خواهند بود و از مخالفت با امر و نهی الهی نیز بر حذر خواهند شد. چنین امری، مصداق لطف است. از سوی دیگر، عصمت نیز امری مخفی و پنهان است و غیر از خداوند، کسی از ذات بندگان آگاهی ندارد. پس این لطف بر خداوند واجب میشود که شخص معصوم را به عنوان امام معرّفی کند تا نقض غرض رخ ندهد.۱
به عبارت دیگر، تفسیر نمودن قرآن کریم و تشریح مقاصد و اهداف آن، کشف نمودن اسرار و رموزش، تبیین حکم موضوعاتی که برای مردم پیش میآید، برطرف نمودن شبهات و تشکیکات وارد بر مردم، محافظت نمودن دین از تحریف و تدلیس، و پایش اصول و فروع دین، از اموری هستند که نیاز به متولّی دارند و کسی باید عهدهدار آنها باشد. با سپردن این امور به دست فرد معصوم، مردم به صلاح و رستگاری نزدیکتر خواهند شد و از معاصی نیز به دور. چنین امری، لطف است و بر خداوند نصب فردی که توان انجام این امور را داشته باشد، واجب است.۲
۵ ـ ۳. فرصت دادن به فرد توبهکار برای جبران
در علم کلام، این بحث مطرح است که اگر خداوند علم داشته باشد که کافری بعد از مدّتی مؤمن خواهد شد و از کفرش بر خواهد گشت و یا فرد فاسقی بعد