لطف، به معنای عملی است که با وجود آن، مکلّف به انجام اوامر و نواهی تمایل بیشتری پیدا میکند تا عصیان آنها. البتّه این عمل موجب سلب اختیار از مکلّف نیز نمیشود.
عدلیه معتقدند که لطف، بر خداوند واجب است و عقل کشف میکند که خداوند چنین فعلی را انجام میدهد؛ ولی اشاعره معتقدند چنین فعلی بر خداوند لازم نیست. یکی از استدلالهای عدلیه، بر اساس قیاس غایب بر شاهد است.
به اعتقاد عدلیه، لطف موجب تحصیل غرض است و به همین جهت، عقل حکم میکند که خداوند لطف را انجام خواهد داد. برای تبیین این ملازمه، از قاعده مذکور استفاده میشود که اگر کسی عدّهای را مثلاً برای شام دعوت کند و بداند که مهمانش صرفاً در صورتی دعوت وی را اجابت خواهد کرد که مثلاً به صورت حضوری از وی دعوت کند نه تلفنی و یا با واسطه، و با این حال، تلفنی وی را دعوت کند، عقلا میگویند: وی نقض غرض کرده است.۱
۲ ـ ۱۰. انتصاف
در کتب کلامی، بحثی با عنوان لزوم انتقام گرفتن خداوند از ظالم مطرح شده است. اگر کسی در حقّ دیگری ظلم کند، آیا بر خداوند لازم است انتقام مظلوم را از ظالم بگیرد یا خیر؟ عدلیه معتقد به لزوم انتقامگیری هستند و استدلالهای عقلی و نقلی نیز اقامه میکنند. یکی از استدلالهای عدلیه، بر اساس همین قاعده صورت گرفته است و علامه حلّی نیز به چنین بهرهگیری در استدلال به صورت واضح تصریح مینماید.
در استدلال برای وجوب انتصاف، چنین تقریر میشود که خداوند تدبیرکننده امور بندگان است. پس حیثیت و شأن وی، همانند شأن یک پدر