كه به زمين چسبيد. حاضران در اتاق نيز از حالت پيرمرد به گريه افتادند و شيون كردند. امام باقر عليهالسلام با انگشتش اشك از چشمان او مىگرفت و به زمين مىريخت. پيرمرد، سپس سرش را بلند كرد و به امام باقر عليهالسلام گفت: اى پسر پيامبر خدا ! فدايت شوم ! دستت را به من بده.
امام عليهالسلام دستش را به او داد و پيرمرد، آن را بوسيد و بر ديده و گونهاش نهاد و سپس شكم و سينه خود را برهنه ساخت و دست امام عليهالسلام را بر شكم و سينهاش كشيد. آن گاه برخاست و خداحافظى كرد و رفت.
امام باقر عليهالسلام به پيرمرد ـ كه باز مىگشت ـ نگريست. سپس رو به جمعيت كرد و فرمود: «هر كس دوست دارد كه به مردى از اهل بهشت بنگرد، به اين پيرمرد بنگرد».
هرگز مجلس اندوهى شبيه آن مجلس نديدم.۱