105
زندگی بهشتیان (بر گرفته از کتاب بهشت و دوزخ)

۹ / ۳

مردى از اهل بهشت كه هرگز نماز نخواند !

۱۳۰.السيرة النبويّة، ابن هشام: ابن اسحاق مى‏گويد: داستان اَسوَد چوپان، تا آن جا كه به من رسيده، اين است كه وقتى پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله يكى از قلعه‏هاى خيبر را در محاصره داشت، او با گوسفندانش كه از آنِ مردى يهودى بود و او اجير وى بود، نزد پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد و گفت: اى پيامبر خدا ! اسلام را بر من عرضه كن.
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آن را به او عرضه كرد و اَسوَد، مسلمان شد. پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ كس را كوچك‏تر از آن نمى‏شمرد كه به اسلام دعوتش كند و اسلام را بر او عرضه نمايد.
اَسوَد چون اسلام آورد، گفت: اى پيامبر خدا ! من، اجير صاحب اين گوسفندها هستم و اينها نزد من، امانت‏اند. با اينها چه كنم؟
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «رويشان را برگردان. خودشان نزد صاحبشان خواهند رفت» و يا جمله‏اى شبيه اين.
اَسوَد برخاست و مشتى ريگ برداشت و به صورت گوسفندها پرتاب كرد و گفت: نزد صاحبتان باز گرديد ؛ چون به خدا سوگند كه ديگر با شما نخواهم آمد.
گوسفندها همگى با هم برگشتند، چنان كه گويى كسى آنها را


زندگی بهشتیان (بر گرفته از کتاب بهشت و دوزخ)
104

خلاده گفت: شايد تشابه اسمى ميان من و كسى ديگر، رخ داده است!
داوود گفت: «خودِ تو هستى».
خلاده گفت: اى پيامبر خدا ! من تو را دروغگو نمى‏شمارم ؛ امّا به خدا سوگند، در خود، چنين سزامندى‏اى نمى‏يابم !
داوود گفت: «مرا از باطن و درونت خبر ده كه در آن، چه مى‏گذرد».
خلاده گفت: اين را به تو خبر مى‏دهم. من هرگز به هيچ دردى از هيچ نوعى، مبتلا نشدم و هيچ گونه نياز و گرسنگى‏اى، از هيچ‏گونه به من نرسيد، مگر اين كه در برابرش شكيبايى كردم و از خداوند نخواستم كه آن را از من برطرف سازد تا آن كه او خود از من دورش گردانَد و عافيت و گشايش دهد، و به جاى آن، چيزى از خدا نخواستم و خدا را بر آن شكر گزاردم و ستايش نمودم.
داوود عليه‏السلام گفت: «پس با اين خصلت، به آن مقام رسيده‏اى».
اين، همان دين خداست كه براى نيكان، برگزيده و پسنديده است.۱

1.. أَوحَى اللّه‏ُ تَعالى إِلى داوُودَ عليه‏السلام أَنَّ خلادَةَ بِنتَ أَوسٍ بَشِّرها بِالجَنَّةِ وَأَعلِمها أَنَّها قَرِينَتُكَ فِي الجَنَّةِ .
فَانطَلَقَ إِلَيها فَقَرَعَ البابَ عَلَيها ، فَخَرَجَت وَقالَت : هَل نَزَلَ فِيَّ شَيءٌ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَت : وَما هُوَ ؟ قالَ : إِنَّ اللّه‏َ تَعالى أَوحى إِلَيَّ وَأَخبَرَنِي أَنَّكِ قَرِينَتِي فِي الجَنَّةِ ، وَأَن أُبَشِّرَكِ بِالجَنَّةِ ، قالَت : أَوَ يَكُونُ اسمٌ وافَقَ اسمِي ؟ قالَ : إِنَّكِ لَأَنتِ هِيَ ، قالَت : يا نَبِيَّ اللّه‏ِ ، ما أُكَذِّبُكَ وَلا وَاللّه‏ِ ما أَعرِفُ مِن نَفسِي ما وَصَفتَنِي بِهِ !
قالَ داوُودُ : أَخبِرِينِي عَن ضَمِيرِكِ وَسَرِيرَتِكِ ، هُوَ ؟ قالَت : أَمّا هذا فَسَأُخبِرُكَ بِهِ ؛ أُخبِرُكَ أَنَّهُ لَم يُصِبنِي وَجَعٌ قَطُّ نَزَلَ بِي كائِنا ما كانَ ، وَلا نَزَلَ بِي ضُرٌّ وَحاجَةٌ وَجُوعٌ كائِنا ما كانَ إِلاّ صَبَرتُ عَلَيهِ ، وَلَم أَسأَلِ اللّه‏َ كَشفَهُ عَنِّي حَتّى يُحَوِّلَهُ اللّه‏ُ عَنِّي إِلَى العافِيَةِ وَالسَّعَةِ ، وَلَم أَطلُب بَدَلاً وَشَكَرتُ اللّه‏َ عَلَيها وَحَمِدتُهُ .
فَقالَ داوُودُ عليه‏السلام : فَبِهذا بَلَغتِ ما بَلَغتِ .
ثُمَّ قالَ أَبُو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام : وَهذا دِينُ اللّه‏ِ الَّذِي ارتَضاهُ لِلصّالِحِينَ قصص الأنبياء ، راوندى : ص ۲۰۶ ح ۲۶۸ .

  • نام منبع :
    زندگی بهشتیان (بر گرفته از کتاب بهشت و دوزخ)
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ تلخیص: مرتضي خوش نصيب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8399
صفحه از 111
پرینت  ارسال به