میرسد در امر تحدیث نیز نقش قبیلهگرایی کاملاً بارز است. این امر را در دو زمینه میتوان مشاهده کرد؛ یکی دستبهدست کردن روایات و ساختن زنجیرهای از یک قبیله در سند، و دیگری در دانش رجال و توثیق و تضعیف راویان همقبیله یا قبیلهٔ مخالف.
بارها اشاره کردیم که ابنعقده در رواج کتابهای ابوالجارود نقش بسزایی داشته است؛ به نظر میرسد وی که از قبیلهٔ هَمْدان بوده، کتابها یا مجموعه روایات ابوالجارود را به وسیلهٔ خویشان و همقبیلههای او به دست آورده است. خارف، که ابوالجارود از آن قوم بوده، از تیرههای زیرشاخهای همدان است. ظاهراً ابننمیر خارفی (۲۳۴ق) اینها را به دست ابنعقده رسانده است.۱ از سوی دیگر در بسیاری موارد دیده میشود که راویان پیاپی «اسدی» یا «کندی» خوانده میشوند.۲ این نیز بهخوبی نشان میدهد که چگونه خبری در نسلهای مختلف یک قبیله در جریان بوده است. گفتنی است پژوهش در این زمینه نیازمند تسلط بر تاریخ عرب و زیرشاخههای قبایل عربی است.
بررسی اسناد امامی نشان میدهد هممحلهای و همشهری بودن نیز در انتقال احادیث نقش دارد؛ برای نمونه احادیث کوفیان، قمیها و رازیها ویژگیهای خاص خود را دارند. در هر شهر جریانهای حدیثی با خاندان یک قبیلهٔ خاص هدایت میشده است؛ روایات و نقلیات احمد بن محمد بن عیسی اشعری بیش از همه توسط نوادگانش از خاندان اشعری دستبهدست شده و احادیث برقیها نیز به وسیلهٔ پسران و دامادهایش به نسل بعد رسیده است.۳ گاهی دوستی یا دشمنی با علی علیه السلام نیز مبنایی برای دستهبندی قبایل بوده است. راویان زیدی گزارش کردهاند که امام دستور میدهد غنایم جنگی را از سه قبیلهٔ (غنی، باهله و گروهی دیگر) بازپس گیرند؛ زیرا