کتابهایش با احادیث باطل اهل سنت بوده است.۱ این توجیه با آنچه از زندگی ابنجعابی میدانیم هماهنگ نیست؛ زیرا ابنجعابی به گونهای زیسته بود که کتابها و اقوالش نزد محدثان و نویسندگان سدهٔ بعد باقی ماند؛ چنانکه خطیب بغدادی بارها از خط ابنجعابی یا کتاب الموالی وی استفاده کرده است.۲ پس ابنجعابی خود میدانسته که سوزاندن کتابهایش مانع گسترش روایاتش نخواهد بود؛ زیرا خودش سالها در مجالس املای متعدد آنها را در میان شاگردانش گسترده بود. بنابراین به احتمال قوی هدف ابنجعابی از این کتابسوزی اقدامی نمادین و در جهت آرامش خاطر خودش در لحظات پایان زندگی بوده است؛ هرچند مشخص نیست او دقیقاً از چه چیزی ناراضی بوده است. شاید وی از روشی که در زندگی علمی خود پیشه کرده بود، رضایت نداشته است.
بههرروی از این گزارشها برمیآید که صدوق (۳۸۱ق)، غضائری (۴۱۱ق) و مفید (۴۱۳ق)، که محدثان برجستهٔ امامیه بودند، هیچ یک به هنگام مرگ ابنجعابی با او نبودهاند و اصلاً روابط نزدیکی با وی نداشتهاند؛ آنها تنها در دوران جوانی یا نوجوانی۳ از وی مجموعه احادیثی گرفته بودند. ازاینرو میتوان حدس زد که تشیع ابنجعابی به گونهای بوده که او با عالمان اهل سنت نزدیکتر بوده است؛ زیرا آنان بیش از محدثان همعصر امامیاش وی را میشناختند و با وی رفتوآمد داشتند.
به نظر میرسد جز متکلمانی که ابنعساکر از آنها یاد کرده، همنشینی با امیران و دولتمردان وقت نیز در تحول اعتقادی و نگرشی ابنجعابی مؤثر بوده است. طوسی گفته است: «او به سیفالدوله تقرب جست و نزد او از خواص شد».۴ سیفالدوله علی بن حمدان (۳۰۳-۳۵۶ق) امیر شیعی حلب و قسمتی از شام بوده۵ که برخی
1.. شوشتری، قاموس الرجال، ج۹، ص۴۹۱.
2.. ر.ک: خطیب بغدادی، همان، ج۴، ص۱۳۷ و ج۸، ص۴۲۹ و ج۱۱، ص۲۴۴.
3.. زیرا مفید به هنگام حدیث شنیدن از ابنجعابی ۱۷ تا ۱۹ ساله بوده است.
4.. طوسی، الفهرست، ص۱۸۵.
5.. ابناثیر، الكامل فی التاریخ، ج۸، ص۵۸۰.