حدیث میگفت؛ اما به سبب اختلاف شدید کلامی با عالمان قزوین از آنجا بیرون آمد و مدتی به روستای فاسخین (فارسجین؟) در نزدیکی قزوین پناه برد.۱ در گزارش تاریخی دیگری آمده است که او به دمشق سفر کرد؛ اما به سبب اعتقاداتش با فردی معتزلی از دمشق گریخت.۲
احتمالاً آراء خاص کلامی ـ اعتقادی ابنجعابی که در پایان عمر به آنها گرایش یافت، سبب رویگردانی او از سبک زندگی پیشین شده بود؛ چنانکه طبق شهادت برخی همعصرانش او چندین روز متوالی به آب دست نمیزد۳ و نماز خواندن و دین را ترک کرده بود؛۴ گزارشی نیز از شرب خمر و شعرخوانی او در مجلس امیران وارد شده است.۵ میتوان این نسبتها را تهمت و بهتان بر ابنجعابی دانست؛ اما اگر وصیت پایانی ابنجعابی را در نظر آوریم، تحول اعتقادی وی پذیرفتنیتر به نظر میرسد. ابنجعابی به هنگام مرگ وصیت کرد که کتابهایش را بسوزانند.۶ از ابنشاهین (۳۸۵ق)، که از محدثان برجستهٔ اهل سنت است، نقل شده که در لحظات پایانی عمر ابنجعابی با دارقطنی (۳۸۵ق) و ابنمظفر نزد او رفتند؛ او آنها را شناخت و به نام خواند. پس از آنکه آنها از خانهٔ وی خارج شدند، صدای شیون اطرافیانش برخاست. وقتی آنها به خانهٔ ابنجعابی بازگشتند، دیدند که کتابهایش به کوهی از خاکستر تبدیل شده است.۷
شوشتری بر آن است که دلیل این کتابسوزی، که به گفتهٔ ابنعساکر باعث ناخشنودی مردم از کار ابنجعابی بود،۸ نارضایتی ابنجعابی از درهم آمیختن
1.. رافعی، التدوین فی أخبار قزوین، ج۱، ص۴۸۱.
2.. ابنعساكر، همان، ج۵۴، ص۴۲۸.
3.. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۳، ص۲۴۱.
4.. حاكم نیشابوری، معرفة علوم الحديث، ص۱۵۵.
5.. خطیب بغدادی، همان، ج۳، ص۲۴۰.
6.. همان، ج۳، ص۲۴۱.
7.. ابنعساكر، همان، ج۵۴، ص۴۲۸.
8.. همان.