نمیشود. بااینحال او به علی علیه السلام و خاندانش نیز محبت و تمایل داشته است؛ هرچند هیچ یک از رجالشناسان اهل سنت و شیعه به گرایش شیعی وی اشاره نکردهاند؛ اما او روایات بسیاری در فضایل حضرت فاطمه علیها السلام و علی علیه السلام نقل کرده است.
همچنین عبّاد بنا به عادت دیرینش در نقل از افراد مشهور، از امام صادق علیه السلام هم، که باید در جوانی وی را دیده باشد، احادیثی نقل کرده است. بااینهمه هیچ یک از اینها دلیلی بر همباور بودن وی با شیعه یا امامیه نیست؛ شاهد آنکه گرچه او سه امام دیگر را (امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم السلام) را درک کرده، هیچ روایتی از آنها اخذ و نقل نکرده است. همچنین از روایتی برمیآید که امام صادق علیه السلام نیز به این انحراف عقیدتی او توجه داشته است؛ زیرا به پرسش او دربارهٔ چرایی استلام حجرالاسود و رکن یمانی پاسخی متناسب با مبانی فکری اهل سنت میدهد که با پاسخش به پرسشگر دیگر متفاوت است.۱
در منابع امامی
از عباد بن صهیب در منابع امامی، بهویژه امالیها، روایاتی دیده میشود که در برخی از آنها رنگ و بوی غلو و گاه جعل احساس میشود. شاید شهرت عبّاد به نقل از امام صادق علیه السلام، و از سوی دیگر ترک احادیثش به سبب قدَری بودن او از سوی بزرگان و محدثان موثق، موجب شده است که ضعفا به سراغ مجالس و کتابهای عبّاد بن صهیب بروند و در روایات او دست ببرند. این فرضیه وقتی استوارتر میشود که درمییابیم محدثان امامی و اهل سنت تا یک قرن پس از درگذشت عبّاد به کتابها و احادیث او بیاعتنایی میکردهاند و تنها از قرن چهارم بهبعد بود که رفتهرفته روایات و کتابهایش در نگاشتههای حدیثی منعکس و ضبط شد.
احتمالاً پس از این دوره بوده است که گاهی در احادیث و اسناد این نگاشتهها دست میبردهاند؛ به طور مثال برای امامیتر کردن اسناد و احادیث، کنیهٔ «ابوبکر» را