بنابر منابع تاریخی و رجالی اهل سنت، سوء مدیریت محمد بن جعفر و فساد اخلاقی اطرافیان او در همان مدت کوتاه مردم مکه را از وی بیزار و گریزان کرد. ابنافطس به زنی شوهردار، و پسر دیباج، علی، به پسربچهای دست درازی کردند و موجب شورش مردم مکه بر خلیفهٔ جدید شدند.۱
از سوی دیگر لشکر مأمون به سرکردگی عیسی جلودی مکه را محاصره کرد و باآنکه علویان و دویست تن از جارودیان زیدیمذهب، که همگی لباسهای پشمین سفید پوشیده بودند، همگام با دیباج جنگیدند، سرانجام شکست خوردند. دیباج مجبور شد اظهار پشیمانی کند و خطبهٔ خلافت و بیعت خود را در همان مسجد مکه پس بگیرد. به دستور مأمون سپاهیان دیباج را تا بغداد، و از آنجا تا خراسان همراهی کردند؛ گویا وی به نوعی تبعید اجباری محکوم شد.۲ از برخی گزارشهای تاریخی برمیآید که در سال ۲۰۰ق امام رضا علیه السلام نیز در همین سفر با وی همراه بوده و به نیشابور وارد شده است.۳
گفتنی است امام رضا علیه السلام با بسیاری از مواضع عمویش دیباج مخالف بوده است. پس از شورش دیباج، خلیفهٔ عباسی امام رضا علیه السلام را واسطهٔ صلح با وی کرد که دیباج نپذیرفت.۴ از سوی دیگر منابع امامی در روایتی دیگر از اسحاق بن موسی علیه السلام نقل کردهاند پس از آنکه دیباج خود را خلیفه خواند و از مردم بیعت گرفت، امام رضا علیه السلام نزد او رفت و به او فرمود: «ای عمو! پدر و برادرت را تکذیب نکن که این امر سرانجامی ندارد».۵ احتمالاً مراد امام این بوده است که دیباج با خلیفه خواندن خود، امامت امام کاظم علیه السلام و امام صادق علیه السلام را نفی کرده است. در روایتی دیگر از امام رضا علیه السلام نقل کردهاند: «با خودم قرار گذاشتم که با او زیر سقف یک خانه نباشم».
1.. طبری، همان، ج۷، ص۱۲۶.
2.. طبری با جزئیات زیاد نبرد و گریزهای دیباج و سرانجام او را شرح داده است. ر.ک: تاریخ طبری، ج۷، صص۱۲۵-۱۲۹.
3.. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۵۹.
4.. ابوالفرج اصفهانی، همان، ص۳۶۰.
5.. صدوق، همان، ج۱، ص ۲۲۴.