435
شناخت نامه حدیث - جلد اول

۴۷۱.تقييد العلمـ به نقل از قاسم بن محمّد ـ: به عمر بن الخطاب خبر رسيد كه كتاب‏هايى در دست مردم پيدا شده است. عمر آن را ناپسند و ناروا شمرد و گفت: اى مردم، به من خبر رسيده كه كتاب‏هايى در دست شما، پيدا شده است. محبوب‏ترين آنها نزد خدا، متعادل‏ترين و استوارترين آنهاست. هيچ كس كتابى را نزد خود نگاه ندارد مگر آن كه آن را نزد من آورد تا در باره آن نظر دهم.
مردم پنداشتند كه عمر مى‏خواهد در آنها بنگرد و آنها را بر امرى بدون اختلاف، درست و استوار سازد. آنها كتاب‏هايشان را آوردند و عمر همه را در آتش سوزاند.

۴۷۲.كنز العمّالـ به نقل از ميمون بن مهران ـ: مردى نزد عمر بن خطّاب آمد و گفت: اى امير مؤمنان ! هنگامى كه مدائن را فتح كرديم، به كتابى برخوردم كه سخن شگفت‏انگيزى در آن بود. عمر گفت: آيا از كتاب خدا بود ؟ گفتم: نه. عمر، تازيانه‏اى طلبيد و او را با آن مى‏زد و مى‏خواند: «الف، لام، راء. آن، آيات كتاب روشن خداست. ما قرآنى به زبانى عربى فرو فرستاديم» تا «اگر چه پيش از آن از بى‏خبران بودى». آن گاه گفت: پيشينيان شما، از آن رو هلاك شدند كه به كتاب‏هاى عالمان و اسقف‏هايشان، رو آوردند و تورات و انجيل را رها ساختند تا آن دو كه كهنه شدند و علمِ درون هر دو كتاب، از ميان رفت.

۴۷۳.المصنّف، عبد الرزّاق ـ به نقل از ابراهيم نخعى ـ: مردى در كوفه بود كه در پىِ كتاب‏هاى دانيال و اين گونه نوشته‏ها بود. نامه‏اى در باره او از عمر بن خطّاب آمد كه او را نزد وى بفرستند. آن مرد گفت: نمى‏دانم كه براى چه احضار شده‏ام؟!
هنگامى كه نزد عمر رفت، او را با تازيانه زد و شروع به خواندن اين آيه بر او كرد: «الف، لام، راء. آن، آيات كتاب روشن خداست» تا رسيد به اين‏جا «از بى‏خبران بودى». آن مرد مى‏گويد: فهميدم كه چه مى‏خواهد. گفتم: اى امير مؤمنان ! مرا رها كن كه به خدا سوگند، چيزى از آن كتاب‏ها را وا نمى‏نهم، جز آن كه مى‏سوزانمش. عمر نيز او را رها كرد.


شناخت نامه حدیث - جلد اول
434

۴۷۱.تقييد العلم من القاسم بن محمّد: أنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ بَلَغَهُ أنَّهُ قَد ظَهرَ في أيدي النّاسِ كُتُبٌ، فاستَنكَرَها، وكرهها، وقالَ: أيُّهَا الناس، أنَّهُ قَد بَلَغَني أنَّهُ قَد ظَهَرَت في أيديَكُم كُتُبٌ ؛ فأحبّها إلى اللّه‏ أعدلها وأقومها، فلا يبقينّ أحد عنده كتاب، إلاّ أتاني به، فأرى فيهِ رَأيي قالَ: فَظَنّوا أنَّهُ يُريدُ أن يَنظُرَ فيها، ويَقومها عَلى أمر لا يكون فيه اختلاف ؛ فأتوه بكتبهم فأحرقها بالنار.۱

۴۷۲.كنز العمّال عن ميمون بن مهران: أتى عُمَرَ بنَ الخَطّاب رَجُلٌ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ ! إنّا [لَمّا۲] فَتَحنَا المَدائِنَ أصَبتُ كِتابا فيهِ كَلامٌ مُعجِبٌ، قالَ: أمِن كِتابِ اللّه‏ِ ؟ قُلتُ: لا، فَدَعا بِالدِّرَّةِ فَجَعَلَ يَضرِبُهُ بِها، وقَرَأَ: «الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا»إلى قَولِهِ: «وَ إِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَفِلِينَ»۳، ثُمَّ قالَ: إنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِأَنَّهُم أقبَلوا عَلى كُتُبِ عُلَمائِهِم وأَساقِفَتِهِم وتَرَكُوا التَّوراةَ وَالإِنجيلَ حَتّى دَرَسا وذَهَبَ ما فيهِما مِنَ العِلمِ.۴

۴۷۳.المصنّف لعبد الرزّاق عن إبراهيم النخعي: كانَ بِالكوفَةِ رَجُلٌ يَطلُبُ كُتُبَ دانيالَ وذاكَ الضَّربُ۵، فَجاءَ فيهِ كِتابٌ مِن عُمَرَ بنِ الخَطّابِ أن يُرفَعَ إلَيهِ، فَقالَ الرَّجُلُ: ما أدري فيما رُفِعتُ ! فَلَمّا قَدَمَ عَلى عُمَرَ عَلاهُ بِالدِّرَّةِ، ثُمَّ جَعَلَ يَقرَأُ عَلَيهِ: «الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ»حَتّى بَلَغَ «الْغَفِلِينَ»، قالَ: فَعَرَفتُ ما يُريدُ، فَقُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ ! دَعني، فَوَاللّه‏ِ ما أدَعُ عِندي شَيئا مِن تِلكَ الكُتُبِ إلاّ أحرَقتُهُ. قالَ: ثُمَّ تَرَكَهُ.۶

1.. تقييد العلم : ص ۵۲ ، الطبقات الكبرى : ج ۵ ص ۱۸۸ ، سير أعلام النبلاء : ج ۵ ص ۵۹ ، تاريخ الإسلام : ج ۷ ص ۲۲۰ كلّها نحوه .

2.. لم ترد في المصدر وإنّما اُضيفت من شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد .

3.. يوسف : ۱ ـ ۳ .

4.. كنز العمّال : ج ۱ ص ۳۷۳ ح ۱۶۳۱ نقلاً عن نصر ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج ۱۲ ص ۱۰۱ نحوه وراجع سنن الدارمي : ج ۱ ص ۱۲۹ ح ۴۷۵ و تقييد العلم : ص ۵۶ .

5.. يعني كتب دانيال ونحوه من نوعه من الكتب هامش المصدر .

6.. المصنّف لعبد الرزّاق : ج ۶ ص ۱۱۴ ح ۱۰۱۶۶ ، كنز العمّال : ج ۱ ص ۳۷۴ ح ۱۶۳۲ .

  • نام منبع :
    شناخت نامه حدیث - جلد اول
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری با همکاری جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1397
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 6161
صفحه از 501
پرینت  ارسال به