۴۵۸.سنن أبى داوود ـ به نقل از مطّلب بن عبد اللّه بن حنطب ـ: زيد بن ثابت نزد معاويه رفت. وى حديثى را از او جويا شد و به فردى فرمان داد كه آن را بنويسد. زيد به او گفت: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به ما فرمان داد كه چيزى از حديث ايشان را ننويسم. پس، آن را محو كرد.
۴۵۹.المصنّف، عبد الرزّاق ـ به نقل از زهرى از ابوهُرَيره ـ: وقتى عمر به خلافت رسيد، گفت: از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله، كم روايت نقل كنيد ؛ مگر آن چيزهايى را كه به آنها عمل مىشود. آيا اگر عمر زنده بود، مىگذاشت اين احاديث را برايتان روايت كنم؟! به خدا سوگند، در اين صورت، شلاق بود كه بر پشتم نواخته مىشد.
۴۶۰.المعجم الأوسطـ به نقل از ابن عبّاس و ابن عمر ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله، در حالى كه سرش را بسته بود، [از خانه]بيرون آمد و از پلّههاى منبر، بالا رفت و فرمود: «اين نوشتههايى كه به من خبر رسيده، مىنويسيد، چه هستند ؟ آيا كتابى است در كنار كتاب خدا ؟ ! نزديك باشد كه خداوند براى كتابش خشم گيرد و آن را شبانه ببرَد و هيچ حرفى از آن را در هيچ ورقهاى و هيچ قلبى باقى نگذارد جز آن كه آن را ببرد».
يكى از حاضران مجلس گفت: اى پيامبر خدا ! پس مردان و زنان باايمان چه مىشوند ؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «هر كس كه خدا خيرش را بخواهد، [كلمه توحيد:] "لا إله إلاّ اللّه" را در قلبش باقى مىنهد».
۴۶۱.امام على عليهالسلام: من بر هر كس كه نوشتهاى نزد خود دارد، بهجد لازم مىكنم كه باز گردد و آن را محو كند. مردم، از آن رو هلاك شدند كه از احاديث عالمانشان پيروى كردند و كتاب خداوندشان را رها ساختند.