۴۳۹.تفسير فراتـ به نقل از اصبغ بن نُباته ـ: خدمت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليهالسلام در مسجد كوفه نشسته بودم. مردى از قبيله بجيله ـ كه كنيهاش ابو خديجه بود ـ پيش آمد... و گفت: اى امير مؤمنان ! آيا رازى از رازهاى پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله دارى كه برايمان باز گويى ؟ فرمود: «آرى. اى قنبر ! آن نوشته را بياور».
امام عليهالسلام، آن را گشود. در پايين آن، پوست نازكى مانند دُمِ موش بود كه در آن نوشته شده بود: «به نام خداوند بخشاينده مهربان. لعنت خدا و فرشتگان او و همه مردمان بر كسى كه خود را به غير بستگان خويش، نسبت دهد! لعنت خدا و فرشتگان او و همه مردمان بر كسى كه در اسلام، بدعتى گذارد يا بدعتگذارى را پناه دهد! لعنت خدا و فرشتگان او و همه مردمان بر كسى كه حقّ كارگر را بخورَد!».
۴۴۰.المعجم الكبيرـ به نقل از ابن مسعود ـ: مردى نزد فاطمه آمد و گفت: اى دختر پيامبر خدا ! آيا پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله، چيزى برايت به ارث گذاشت كه آن را به من هديه دهى ؟
فاطمه عليهاالسلام فرمود: «اى كنيز ! آن نوشته را بياور».
كنيز، آن را جستجو كرد و نيافت. فاطمه عليهاالسلام فرمود: «واى بر تو ! آن را پيدا كن ؛ چرا كه ارزش آن نزد من، برابر با ارزش حسن و حسين است»۱.
كنيز، جُستجو كرد و آن را ميان خاكروبهها يافت. در آن نوشته شده بود: «محمّد صلىاللهعليهوآله گفت: "از مؤمنان نيست آن كه همسايه، از شرّش در امان نباشد. هر كس به خداوند و روز واپسين ايمان دارد، مهمانش را گرامى دارد. هر كس به خداوند و روز واپسين ايمان دارد، همسايهاش را آزار ندهد. هر كس به خدا و روز واپسين ايمان دارد، بايد سخن نيك بر زبان آورد يا سكوت كند. به راستى كه خداوند، باحياىِ بردبار و پاكدامن را دوست مىدارد و دشنام دهنده بدزبانِ و سائل (درخواست كننده) اصراروَرز را دشمن مىدارد. به راستى كه شرم، از ايمان است و ايمان، در بهشت، جاى دارد و دشنام، از بدزبانى است و بدزبانى، در آتش جاى دارد».