۸۵۶.الأمالى، طوسى ـ به نقل از ابو صلت هروى ـ: هنگامى كه امام رضا عليهالسلام سوار بر استرى خاكِسترى رنگ وارد نيشابور شد، من همراه ايشان بودم. علماى نيشابور، به استقبال او آمدند. چون به سوى مرتع۱ حركت كرد، آنان، لگام استرش را گرفتند و گفتند: اى فرزند پيامبر خدا ! تو را به حقّ پدران طاهرت سوگند، براى ما حديثى بگو. از پدرانت ـ كه درودهاى خدا بر همگى ايشان باد ـ، برايمان حديث بگو.
امام رضا عليهالسلام، در حالى كه ردايى از خز با حاشيه نگارين بر تن داشت، سرش را از كجاوه بيرون آورد و فرمود: «پدرم موسى بن جعفر، از پدرش جعفربن محمّد، از پدرش محمّد بن على، از پدرش على بن حسين، از پدرش حسين، سروَر جوانان اهل بهشت، از پدرش امير مؤمنان، از پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله برايم حديث كرد كه فرمود: جبرئيل روح الأمين، از جانب خداوند ـ كه نامهايش مقدّس و وجهاش بِشكوه است ـ به من خبر داد كه فرمود: «منم خداوند. معبودى جز من نيست كه يگانهام. پس اى بندگان من ! مرا بپرستيد. آن كه با گواهى دادن از سرِ صدق و اخلاص به اين كه معبودى جز من نيست، ديدارم كند، هر آينه، به دژِ من در آمده است و آن كه به دژ من در آيد، از عذابم در امان است"».
گفتند: اى فرزند پيامبر خدا ! گواهىِ خالص دادن براى خدا چيست ؟
فرمود: «اطاعت كردن از خدا و پيامبر او و [پذيرش] ولايت اهل بيتش عليهمالسلام».
۸۵۷.كشف الغُمّةـ به نقل از محمّد بن ابى سعد بن عبدالكريم وزّان ـ: مؤلّف كتاب تاريخ نيشابور، در كتابش آورده است كه چون على بن موسى الرضا عليهالسلام در سفر منتهى بهفوز شهادتش، به نيشابور در آمد، در بسترى نرم بر استرى خاكسترىرنگ با زينى نقرهكوب بود. در بازار نيشابور، دو پيشواى حافظ احاديث نبوى: ابو زُرعه و محمّد بن اسلم طوسى ـ خدا رحمتشان كند ـ، بر سر راه او درآمدند و گفتند: اى سرور و زاده سروران ! اى امام و زاده امامان ! اى از تبار پاكان پسنديده ! اى عصاره پاك پيامبر ! به حقّ پدران طاهرت و پيشينيان بزرگوارت، سوگندت مىدهيم كه چهره مبارك خجستهات را به ما نشان دهى و حديثى از پدرانت از جدّت (پيامبر صلىاللهعليهوآله) براى ما نقل كنى تا تو را با آن،[همواره] ياد كنيم.
امام عليهالسلام، استر را نگاه داشت و سايهبان را بالا زد و چشمان مسلمانان به نور سيماى مبارك خجستهاش روشن شد. گيسوان امام عليهالسلام، مانند دو گيسوى پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله بود. مردم، همگى و با هر شأن و مرتبه، ايستاده بودند. برخى، فرياد مىكشيدند و برخى، مىگريستند. برخى، جامه خود پاره كردند و در خاك غلتيدند و برخى، بر تسمه زين استرش بوسه مىزدند و برخى، گردن خود را تا سايه بان استر، بالا كشيده بودند تا آن گاه كه ظهر شد و اشكها، مانند جويباران، جارى شد و صداها، آرام گرفت و پيشوايان و قاضيان، فرياد بر آوردند: اى مردم ! بشنويد و حفظ كنيد و پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را در باره خاندانش آزار ندهيد و گوش فرا دهيد.
پس امام عليهالسلام، اين حديث را املا كرد و ۲۴ هزار قلمدان، جز دوات [و ظرف آنها] آماده شد. ابو زُرعه رازى و محمّد بن اسلم طوسى ـ خدا رحمتشان كند ـ هم در ميان درخواست كنندگان املاى امام عليهالسلام بودند.
امام عليهالسلام فرمود: «پدرم موسى بن جعفر كاظم فرمود كه پدرم جعفر بن محمّد صادق فرمود كه پدرم محمّد بن على باقر فرمود كه پدرم على بن الحسين، زين العابدين، فرمود كه پدرم حسين بن على، شهيدِ سرزمين كربلا، فرمود كه پدرم امير مؤمنان، على بن ابى طالب، شهيدِ سرزمين كوفه، برايم نقل كرد كه برادر و پسر عمويم، محمّد پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود كه جبرئيل عليهالسلام، برايم نقل كرد كه شنيدم خداى عزيزِ سبحان و متعال مىفرمايد: "كلمه لا إله إلاّ اللّه، دژِ من است. هر كس آن را بگويد. به دژِ من درآمده است و هر كس به دژِ من در آيد، از عذاب من، در امان مانَد". خداى سبحان، راست گفت. جبرئيل، راست گفت. پيامبرش، راست گفت و امامان عليهمالسلام، راست گفتند».