۸۱۳.صحيح البخارى ـ به نقل از ابن عبّاس ـ پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «هر كس از فرمانروايش ناپسندى ببيند، بايد صبر كند كه اگر يك وجب از فرمانروا فاصله بگيرد، به مرگ جاهلى مرده است».
۸۱۴.سنن الترمذىـ به نقل از اُمّ سَلَمه ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: «به زودى فرمانروايانى خواهيد داشت كه نيك و بد مىكنند. هر كس [بدى را] انكار كند، تكليفش را انجام داده است و هر كس ناخوش بدارد، به سلامت مانده است؛ امّا هر كس رضايت داده و پيروى كرده است [، بد كرده است]». گفته شد: اى پيامبر خدا ! آيا با آنها نجنگيم ؟ فرمود: «تا آن گاه كه نماز مىخوانند، نه».
۸۱۵.شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد ـ به نقل از واقدى ـ: معاويه، وقتى از عراق به شام برگشت (پس از بيعت كردن امام حسن عليهالسلام و جمع شدن مردم بر گِرد معاويه)، سخنرانى كرد و گفت: اى مردم ! پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به من فرمود كه: «تو پس از من، به خلافت خواهى رسيد». پس، سرزمين مقدّس را برگزين كه در آن، اَبدال (اولياى برجسته) الهى هستند» و من، شما را برگزيدم. پس، ابو تراب را لعن كنيد. مردم نيز على عليهالسلام را لعن كردند.
روز بعد، معاويه، نامهاى نوشت و همه را گِرد آورد و آن را بر آنان خواند. در آن نامه آمده بود: «اين، نوشتهاى است از معاويه، امير مؤمنان و نويسنده وحى خداوند ؛ همان خدايى كه محمّد را به پيامبرى برگزيد و وى، اُمّى بود و نمىتوانست بخواند و بنويسد و آن گاه براى او از خاندان وى، وزيرى نويسنده و امين برگزيد. وحى بر محمّد فرود مىآمد و من، آن را مىنوشتم. او نمىدانست كه من، چه مىنويسم و ميان من و خدا، هيچ كس از بندگانش نبود».
همه حاضران به او گفتند: راست گفتى، اى امير مؤمنان !
۸۱۶.الموضوعاتـ به نقل از ابن عبّاس ـ: پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله [به من] فرمود: «هنگامى كه فرزندان تو در مزارع عراق، ساكن شوند و جامه سياه به تن كنند و پيروانى از خراسان داشته باشند، حكومت ميان آنها خواهد بود تا آن را به عيسى بن مريم بسپارند».