۶۵۶.امام حسين عليه السلام : در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن، بالاى مناره رفت و گفت: «اللَّه أكبر، اللَّه أكبر». در اين هنگام، امير مؤمنان على بن ابىطالب عليه السلام، گريست و ما نيز با گريه او گريستيم. چون مؤذّن اذانش را تمام كرد، فرمود: «آيا مىدانيد كه مؤذّن چه مىگويد؟».
گفتيم: خدا و پيامبر او و وصىّ پيامبر او بهتر مىدانند.
فرمود: «اگر بدانيد كه او چه مىگويد، كم خواهيد خنديد و بسيار خواهيد گريست! جمله "اللَّه أكبرِ" او، معانى بسيار دارد: يكى اين است كه "اللَّه أكبرِ" مؤذّن، حكايت از قديم بودن خداوند و ازلى و ابدى بودن او و علم و قدرت و بردبارى و بزرگوارى و جود و عطا و كبريايى او دارد.
هر گاه مؤذّن بگويد: "اللَّه أكبر"، در واقع مىگويد: خدا آن موجودى است كه آفريدن و فرمان دادن، ويژه اوست و با اراده اوست كه آفرينش انجام گرفت و هر چيزِ خلق، از اوست و بازگشت خلق، به سوى اوست. او اوّل است و پيش از هر چيز، از ازل بوده است ، و آخر است و بعد از هر چيز هست و ابدى است، و آشكار است و فراتر از هر چيز و ادراك ناشدنى (دست نيافتنى) است، و پنهان و در دل هر چيز است (/ و پنهانتر از هر ناپيدايى است) و اندازه ندارد، و تنها او باقى است و جز او، همه چيز فانى است.
معناى دومِ "اللَّه أكبر"، اين است كه خدا بر آنچه بوده و خواهد بود ، پيش از آن كه بود شود ، دانا و آگاه است.
معناى سومِ "اللَّه أكبر"، اين است كه خداوند بر هر چيزى تواناست ، بر هر كارى كه بخواهد، قدرت دارد، نيرومند به قدرت خويش است، بر آفريدگانش اقتدار دارد، به ذات خود، قوى است، قدرتش بر همه اشيا سايه افكنده است، [و ]هر گاه چيزى را اراده كند، فقط به آن مىگويد: "باش" و آن، موجود مىشود.
معناى چهارمِ "اللَّه أكبر"، اين است كه خداوند، بردبار و كريم است. او [در برابر معصيت انسانها] چنان بردبارى مىورزد كه تو گويى [از آنها] خبر ندارد، و چنان گذشت مىكند كه تو گويى [آنها را] نمىبيند، و چنان پردهپوشى مىكند كه گويى معصيت نمىشود. در كيفر دادن، شتاب نمىورزد و اين، از بزرگوارى و گذشت و بردبارى اوست.
معناى ديگرِ "اللَّه أكبر"، اين است كه خداوند، بخشنده و پُردِهِش است و با بزرگوارى، عمل مىكند.
معناى ديگرِ "اللَّه أكبر"، نفى صفت و كيفيت از اوست. گويا مىگويد: خدا بزرگتر از آن است كه توصيف كنندگان، به اندازه صفت او كه در حقيقت، بِدان موصوف است ، دست يابند؛ بلكه توصيف كنندگان، به اندازه [توانايىِ] خود، او را توصيف مىكنند، نه به اندازه بزرگى و شُكوه او. خداوند، بسى برتر از آن است كه توصيف كنندگان، به وصف او برسند.
معناى ديگرِ "اللَّه أكبر"، اين است كه گويا مىگويد: خدا، والاتر و شكوهمندتر است و از بندگانش بىنياز است و به كارهاى آفريدگانش نيازى ندارد.
امّا "أشهد أن لا إله إلّا اللَّه" مؤذّن، اعلام اين مطلب است كه شهادت دادن، جز با شناخت قلبى خداوند، روا نيست. گويا مىگويد: مىدانم كه معبودى جز خداوند عزّ وجلّ نيست و هر معبودى جز خداوند عزّ وجلّ ، باطل است، و به معرفتى كه در دل دارم، با زبان خويش نيز اقرار مىكنم كه معبودى جز خدا نيست، و گواهى مىدهم كه پناهى از خدا جز به خود او نيست، و رهايى از شرّ هر شررسانى و فتنه هر فتنهانگيزى، جز به يارى خدا ميسّر نيست.
و "أشهد أن لا إله إلّا اللَّه" دوم، به اين معناست كه: گواهى مىدهم كه هدايت كنندهاى جز خدا نيست، و تنها راهنماى من به دين، اوست، و خدا را بر اين گواه مىگيرم كه من گواهى مىدهم كه معبودى جز خدا نيست، و ساكنان آسمانها و ساكنان زمينها، و همه فرشتگان و آدميانى را كه در آنهايند و كوهها و درختها و جنبندگان و دَدان و هر خشك و ترى را گواه مىگيرم كه من گواهى مىدهم آفريدگارى جز خدا نيست و روزىرسان و معبود و زيانرسان و سودرسان و فشارنده و گشاينده و عطا كننده و جلو گيرنده و خيرخواه و كفايت كننده و شفا دهنده و پيش و پس افكنندهاى جز خدا نيست. آفرينش و فرمان دادن، ويژه اوست و خوبى ، هر چه هست ، در دست اوست. فرخنده باد خداوند كه پروردگار جهانيان است!
امّا "أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه" او، [در آن ]مىگويد: خدا را گواه مىگيرم كه معبودى جز او نيست و محمّد، بنده و فرستاده و پيامبر و برگزيده و همراز اوست. او را با هدايت و دين حق به سوى همه مردمان فرستاد تا آن [دين] را بر هر دينى چيره گرداند، هر چند مشركان، خوش نداشته باشند. و هر كس را (از پيامبران و رسولان و فرشتگان و مردمان)كه در آسمانها و زمين است، همگى را گواه مىگيرم كه محمّد، سَرور اوّلين و آخرين انسانهاست.
"أشهد أنّ محمّداً رسول اللَّه" دوم، مىگويد: گواهى مىدهم كه هيچ كس را به كسى نياز نيست، مگر به خداوندِ يگانه هماره چيره كه از بندگانش و آفريدگان و مردمان، همگىشان، بىنياز است، و گواهى مىدهم كه محمّد را به سوى مردم فرستاد تا نويد و بيم دهد و به اذن خداوند، به سوى خدا فرا بخواند و [چونان ]چراغى روشن [فرا راه بندگان] باشد. پس، هر كه او را انكار و نفى كند و به او ايمان نياورد، خداوند عزّ وجلّ او را براى هميشه و جاويدان به آتش دوزخ در مىآورد و هرگز از آن رهايى نمىيابد .
امّا "حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ" او، يعنى اين كه به سوى بهترينِ اعمالتان بياييد و دعوت پروردگارتان را لبّيك بگوييد و به جانب آمرزش پروردگارتان، و خاموش كردن آتشى كه بر افروختهايد، و آزاد ساختن گردنهايتان كه به گرو نهادهايد، بشتابيد تا خداوند، بدكارىهاى شما را بزدايد و گناهتان را بيامرزد و بدىهايتان را به خوبىها بدل كند؛ زيرا او پادشاهى بزرگوار و پُربخشش است. اى جماعت مسلمانان! او به شما اجازه رسيدن به خدمتش و ايستادن در برابرش را داده است.
و "حىّ على الصلاة" دوم، يعنى: به مناجات با پروردگارتان، اللَّه، بايستيد و نيازهايتان را بر پروردگارتان عرضه كنيد، و با كلام او (قرآن) به وى توسّل بجوييد و آن را شفيع خود در پيشگاهش قرار دهيد، و ذكر و قنوت و ركوع و سجود و خضوع و خشوعِ بسيار، به جاى آوريد، و حاجتهايتان را به او باز گوييد، كه اجازه اين كار را به ما داده است.
امّا "حَىَّ عَلَى الفَلاحِ" او، [در آن] مىگويد: به بقايى كه هرگز فنا در آن راه ندارد و به نجاتى كه هلاكتى با آن نيست، روى آوريد. به سوى حياتى بياييد كه مرگ در آن راهى ندارد، و به سوى نعمتى كه تمامى ندارد، و به سوى سلطنتى كه زوال نمىپذيرد، و به سوى شادىاى كه اندوهى با آن نيست، و به سوى اُنسى كه با وجود آن، هرگز احساس وحشت (/ تنهايى) دست نمىدهد، و به سوى نورى كه هيچ ظلمتى در آن نيست، و به سوى گشايشى كه تنگى در آن راه نمىيابد، و به سوى خوشىاى كه هيچ گاه قطع نمىشود، و به سوى غنايى كه نيازمندى در آن جايى ندارد، و به سوى سلامتى كه بيمارى با آن نيست، و به سوى عزّتى كه ذلّتى در آن نيست، و به سوى نيرويى كه هرگز سستى نمىگيرد، و نيز به سوى كرامتى - كه چه كرامتى است ! - ، و بشتابيد به سوى شادمانى دنيا وآخرت و رهايى آن سراى و اين سراى.
در "حىّ على الفلاحِ" دوم، مىگويد: به سوى آنچه شما را بِدان فرا خواندم، و به سوى كرامت فراوان و نواخت بزرگ و نعمت والا و رستگارى بزرگ و آسايش ابدى در جوار محمّد صلى اللَّه عليه وآله در قرارگاه صدق در نزد پادشاهى توانا، سبقت بگيريد.
امّا "اللَّه أكبرِ" او، مىگويد: خدا والاتر و بزرگتر از آن است كه كسى از خلقش بداند كه او براى بندهاى كه او را اجابت و اطاعت مىكند و فرمانش را به گوش مىگيرد و بندگى او مىكند و تهديد او را مىشناسد و به او و به ياد او مشغول مىشود و او را دوست مىدارد و به او ايمان مىآورد و به او اطمينان دارد و به او اعتماد مىكند و از او بيمناك و به او اميدوار است و مشتاق اوست و با فرمان و قضاى او مىسازد و بدانها رضايت مىدهد، چه كرامتى را در نظر گرفته است.
در "اللَّه أكبرِ" دومش مىگويد: خدا بزرگتر و والاتر و برتر از آن است كه كسى بداند كه او چه اندازه كرامت را براى دوستانش، و چه كيفرى را براى دشمنانش، و چه بخشش و آمرزش و نعمتى را براى آن كه او و پيامبر او را اجابت كند، و چه عذاب و مجازات و ذلّتى را براى آن كه او را انكار و نفى كند، نهاده است.
امّا "لا إله إلّا اللَّه" او، معنايش اين است كه: خداوند، به واسطه رسول و رسالت و روشنگرى و دعوت، بر بندگانش حجّت رسا دارد و او خود، شأنش بالاتر از آن است كه كسى از آنان بر وى حجّتى داشته باشد. پس، هر كه خداى را اجابت كند، براى او نور و كرامت است و هر كه انكارش كند، صد البتّه كه خداوند از جهانيان، بىنياز است و او سريعترينِ حسابرسان است.
معناى "قد قامت الصلاة" در اقامه، اين است كه: گاهِ ملاقات و مناجات و برآورده شدن حاجات و نيل به آرزوها و رسيدن به خداوند و كرامت و بخشش و خشنودى و آمرزش او فرا رسيد» .