چنين است: مادام كه انسان، كلام، دهان او مىگذارد، او را مدد مىكند. همين كه او آن كلام را به زبان اجرا كرد، نشاطى در انسان توليد مىشود كه خستگى سابق را برطرف مىكند. پس در اوّل، از معلّم به او مدد مىشود و در آخر، از او به معلّم مدد مىشود.
انسان اگر مدّتى در نماز و اذكار و ادعيه، به اين ترتيب مواظبت كند، البتّه نفس عادى مىشود، و اعمال عبادى هم مثل اعمال عاديّه مىشود كه در حضور قلب در آنها محتاج به رويّه نيست؛ بلكه مثل امور طبيعيّه عاديّه مىشود. ۱
به بيان سادهتر، بر اساس اين رهنمود ، نمازگزار براى به دست آوردن حضور قلب، در وقت گفتن هر ذكرى در نماز، بايد معناى آن را به قلب خود، تلقين كند؛ يعنى همان طور كه براى ياد دادن الفاظ به كودك، به او تلقين مىكند كه بگو: «بابا»، نمازگزار نيز بايد معناى تكبير، تحميد، تسبيح و ساير اذكار را به قلب خود، تلقين نمايد تا توجّه به معناى نماز، عادت و ملكه روح شود و پس از رسوخ معانى نماز در دل، ذكر قلبى، پشتوانه ذكر زبانى گردد.