۷.امام باقر عليه السلام : داوود پيامبر - كه درودهاى خدا بر او باد - روزى در محرابش بود كه كِرم كوچك سرخرنگى بر او گذشت و به سجدهگاهش رسيد. داوود عليه السلام به آن نگريست و با خود گفت: اين كِرم براى چه آفريده شده است؟ خداوند به آن [كِرم ]وحى كرد كه : سخن بگو.
كرم به داوود گفت: آيا صداى مرا شنيدى و يا اثر مرا بر سنگ ديدى؟
داوود عليه السلام به او فرمود: نه.
كِرم گفت: خداوند، حركت و نفس و صداى مرا مىشنود و جاى پايم را مىبيند. پس صدايت را پايين بياور.
۸.امام صادق عليه السلام : داوود پيامبر عليه السلام [روزى] گفت: امروز، خدا را عبادتى كنم و [كتابش را ]قرائتى نمايم كه تا كنون مانند آن را نكردهام! و داخل محرابش شد و چنين كرد. هنگامى كه از نمازش فارغ شد، متوجّه قورباغهاى در محراب شد كه به او گفت: اى داوود! عبادت و قرائت امروزت، تو را به شگفت آورد؟
او گفت: آرى.
گفت: تو را به شگفت نياورد، كه من در هر شب، خدا را هزار بار تسبيح مىگويم كه با هر تسبيحش، سه هزار حمد است و من در عمق آب هستم و پرندهاى در هوا صدا مىكند و مىپندارم كه گرسنه است. پس برايش روى آب مىآيم تا مرا بخورد، با آن كه گناهى ندارم.
۹.امام صادق عليه السلام : ابليس براى يحيى بن زكريّا عليه السلام ظاهر شد و بر او آويزهايى بود. يحيى به او فرمود: «اى ابليس! اين آويزها چيست؟» .
ابليس گفت: شهوتها و خواستههايى است كه به سبب آنها به انسانها دست يافتهام.
يحيى گفت: «از آنها چيزى هم براى من هست؟» .
ابليس گفت: گاه سير و سنگين مىشوى و از نماز و ذكر باز مىمانى.
يحيى گفت: «براى خدا بر من است كه ديگر هيچ گاه شكمم را از غذا پر نكنم».
و ابليس گفت: براى خدا بر من است كه ديگر هيچ مسلمانى را نصيحت نكنم.