۱۵ / ۱۷
نماز طلب باران
۱۱۴۰.الكافى : مرّه، غلام آزاد شده محمّد بن خالد ، گفت : اهالى مدينه، محمّد بن خالد را براى خواندن نماز باران فرا خواندند. او به من گفت: نزد امام صادق عليه السلام برو و از او بپرس : نظرتان چيست ، كه اينان مرا فرا خواندهاند؟
من نزد امام عليه السلام رفتم و به ايشان گفتم. به من فرمود: «به او بگو: بيرون برود [و نماز را بخواند]»
به ايشان گفتم : فدايت شوم ! كِى بيرون رود؟
فرمود: «روز دوشنبه» .
گفتم: چگونه؟
فرمود: «منبر را بيرون مىفرستد و سپس خود بيرون مىآيد و پياده مىرود، همان گونه كه در دو روز عيد [قربان و فطر براى نماز] پياده مىرود، و پيش رويش، اذانگويان مىروند ، در حالى كه عصاهايشان را به دست دارند، تا آن كه به جايگاه نماز مىرسد و دو ركعت نماز بدون اذان و اقامه با مردم به جماعت مىخواند و آن گاه بر بالاى منبر مىرود و ردايش را پشت و رو مىكند و سمت راستش را بر [دوش] چپش و آن گوشه را كه بر سمت چپش است، روى [دوش ]راستش مىاندازد . سپس رو به قبله مىكند و خداوند را بزرگ مىدارد و با صداى بلند ، صد بار "اللَّه اكبر" مىگويد. سپس از سمت راست به مردم توجّه مىكند و خداوند را تسبيح مىكند و با صداى بلند ، صد بار "سبحان اللَّه" مىگويد. آن گاه از سمت چپش به مردم روى مىكند و خداوند را يگانه مىشمرد و با صداى بلند و صد بار "لا إله إلّا اللَّه" مىگويد و سپس رو به مردم مىكند و خدا را مىستايد و صد بار "الحمد للَّه" مىگويد و سپس دستانش را بالا مىبرد و دعا مىكند و سپس مردم دعا مىكنند، و من اميد دارم كه ناكام نشوند».
محمّد بن خالد چنين كرد و هنگامى كه باز مىگشتيم، باران آمد. آنها گفتند: اين از آن آموزش جعفر [صادق عليه السلام ]بود.
در روايت يونس [راوى ديگر اين حديث] آمده است: و باز نگشتيم تا آن كه انديشناك [خيس شدن] خود شديم.