۱۰ / ۳
دعاى روايت شده از امام زين العابدين عليه السلام
۸۳۹.الأمالى، صدوق - به نقل از طاووس يمانى - : از حجر الأسود گذشتم . شخصى را در ركوع و سجود ديدم . خوب به او نگريستم و دريافتم كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام است. با خود گفتم: مردى صالح از خاندان نبوّت! به خدا سوگند، دعايش را بايد مغتنم بشمرم . پس مواظبش بودم تا از نمازش فارغ شد و كف دستهايش را رو به آسمان كرد و اين دعا را شروع نمود: «سَرورم، سَرورم! اين دستانِ پر از گناه من است كه به سوى تو بلند كردهام و چشمان پُراميدم كه به سوى تو دوختهام و حقّ آن كه با خوارى و پشيمانى ، تو را مىخواند، آن است كه به تفضّل و كرم، اجابتش كنى.
سَرور من ! آيا مرا از شوربختان آفريدهاى تا گريهام را به درازا كشم ، يا از خوشبختان آفريدهاى تا اميدم را بشارت دهم؟
سَرورم ! آيا اعضايم را براى زده شدن با گرزها آفريدهاى؟ آيا رودههايم را براى نوشيدن آب جوشانِ دوزخ آفريدهاى؟
سَرورم ! اگر بندهاى را توانايى گريز از مولايش بود، من نخستين گريزندگان از تو بودم؛ امّا مىدانم كه از دست تو به در نمىروم.
سَرورم ! اگر عذاب كردنم، بر فرمانروايى تو مىافزايد، از تو شكيب بر آن را خواهانم؛ امّا مىدانم كه نه اطاعت مطيعان به مُلك تو مىافزايد و نه نافرمانى نافرمانان ، از آن مىكاهد.
سَرورم ! من چه هستم و چه منزلتى دارم؟! خطاهايم را به فضلت بر من ببخشاى و پرده سترت را بر من بپوشان و با روى كريمانهات، از توبيخ من چشم بپوش. خداى من و سَرورم! بر من هنگامى كه در بستر مرگ افتادهام، رحم كن ؛ هنگامى كه دستان دوستانم مرا مىچرخانند و نيز هنگامى كه در غسّالخانه انداختهاند و همسايگان صالحم مرا غسل مىدهند و نيز هنگامى كه جنازهام بر دوش خويشانم برده مىشود و نيز بر تنهايى و غربت و بىكسىام در آن خانه تاريك، رحم كن» .