97
عرضۀ حدیث بر قرآن

خلق، امر و امثال آن را مى‏شنود، بی ‌درنگ معناى مادّى آنها به ذهن او مى‏آید. همچنین وقتى کلمات" آسمان، زمین، لوح، قلم، عرش، کرسى، فرشته، بال فرشته، شیطان و لشکریان او از پیاده‌نظام و سواره‌نظام را مى‏شنود، مصادیق طبیعى و مادّى آنها به ذهن او سبقت می‌جوید و چون مى‏شنود که: خدا عالَم را خلق کرده، یا فلان کار را کرده، یا به فلان چیز عالم است، یا فلان چیز را اراده کرده و خواسته و یا مى‏خواهد، همه اینها را مانند خلق و علم و اراده و مشیّت، مقیّد به زمان مى‏کند؛ چون معهود در ذهن او این است که «خواست»، ماضى و مربوط به گذشته و «می‌خواهد»، مضارع و مربوط به آینده است.۱

علّامه وجه دیگری از تفاوت را چنین بیان نموده است: درست است که قرآن در بلاغت خود، مسلک جدیدی ابداع نکرده و در استعمال الفاظ و ترکیب جملات و قرار دادن هر لفظى در مقابل معنای آن، طریق تازه‌ای اختراع ننموده است و همان مسلکى را اختیار کرده که گفتارهاى دیگر، آن مسلک را رفته‏اند، ولی در عین حال، در یک امر با سایر گفتارها فرق دارد و آن، این است که انسان اساس گفتار را _ چه بلیغ باشد و چه نباشد _ معانی و مفاهیمی قرار می‌دهد که با عقل خود درک مى‏کند. از سوی دیگر، این معانى و حقایق و به دیگر عبارت، آنچه برای او قابل تعقّل و درک است، چیزی است که از زندگى اجتماعی وی _ که بر فطرت اجتماعی استوار است و اساس آن بر قیاس است _ ، گرفته شده است. به همین دلیل، راه تسامح و تساهل به روى ذهن انسان باز می‌شود، به گونه‌ای که مثلاً گاه واژه «کثیر» را به جای «همه» و واژه «غالب» را به جای «همیشه» می‌گذارد و همه چیزهای نادر را به امور معدوم ملحق می‌کند. تازه، اینها، همه در چارچوب ادراکاتى است که او از جهان خارج دارد؛ امّا در باره بیرون این چارچوب _ یعنى حقایقى که از آنها غافل است و یا به خاطر محدودیت درک، حتّى حقایقی را که مربوط به مدرکات اوست، درک نمى‏کند _ ، علی القاعده تساهل او بیشتر است. پس اگر انسان از چیزى خبر مى‏دهد و از آنچه در خارج رخ داده، سخن مى‏گوید، به خیال این است که به واقع آن احاطه دارد و حقیقت آن را درک و کشف کرده، و این همه، بر اساس تسامح در پاره‏اى جهات و جهل در پاره‏اى دیگر است و این، شوخى است که کسى ادّعا

1.المیزان: ج۱ ص۱۱.


عرضۀ حدیث بر قرآن
96

قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ؛۱ ما قرآن را عربی قرار دادیم تا در فکررس شما باشد)؛ بلکه اختلاف بین آن دو از جهت مراد و مصداق مفهوم کلام است. انسان‌ها به خاطر ارتباط و انس با عالم طبیعت، ذهنشان مأنوس با مادّیات شده و از هر معنایی، مفهوم مادّى آن را مى‏فهمند و آن مفهوم را با مصداق جسمانی آن منطبق مى‏سازند.

وی در جایی دیگر با اشاره به اختلاف مفسّران در شیوه و منابع تفسیر قرآن متذکّر شده که هیچ یک از این اختلافات از جهت اختلاف نظر در مفهوم لفظ آیه و معناى لغوى و عرفى عربى مفرد آن و جمله‏اش پدید نیامده است؛ چرا که هم کلمات قرآن و هم جملات و آیات آن، عربى، بلکه عربى آشکارند، آن چنان که در فهم آن، هیچ عرب و غیر عربى که عارف به لغت و اسالیب کلام عربى است، توقّف نمی‌کند و در میان همه آیات قرآن، حتّى یک آیه یافت نمی‌شود که در مفهوم آن، اغلاق و تعقید باشد، به طورى که ذهن خواننده در فهم معناى آن، دچار حیرت و سرگردانى شود و چه طور چنین نباشد و حال آن که قرآن، فصیح‏ترین کلام عرب است و ابتدایى‏ترین شرط فصاحت، این است که اغلاق و تعقید نداشته باشد!؟ و حتّى آن آیاتى هم که جزو متشابهات قرآن به شمار مى‏آیند، مانند آیات نسخ شده و امثال آنها، در مفهوم، غایت وضوح و روشنى را دارند و تشابه آنها به خاطر این است که مراد آنها دانسته نیست، نه این که معناى ظاهری آنها نامعلوم باشد.

پس این اختلاف‌ها از ناحیه معناى کلمات پیدا نشده؛ بلکه همه آنها از اختلاف در مصداق کلمات است و هر مذهب و مسلکى، کلمات و جملات قرآن را به مصداقى حمل کرده‏ است که آن دیگرى قبول ندارد. یکی، از مدلول تصوّرى و تصدیقى کلمه چیزى فهمیده و آن دیگرى، چیزى دیگر. انس و عادت، موجب می‌شوند که ذهن آدمى در هنگام شنیدن یک کلمه یا یک جمله به معناى مادّى آن، سبقت جوید و قبل از هر معناى دیگر، آن معناى مادّى و یا لواحق آن به ذهن آید. انسان‌ از آن جا که بدن‌ و قواى بدنی‌اش به خاطر زندگی در این دنیاى مادّى، در مادّه غوطه‏ور است و سر و کار با مادّه دارد، وقتی مثلاً لفظ‌های حیات، علم، قدرت، سمع، بصر، کلام، اراده، رضا، غضب،

1.زخرف: آیۀ ۳.

  • نام منبع :
    عرضۀ حدیث بر قرآن
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی احمدی نورآبادی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 20144
صفحه از 312
پرینت  ارسال به