میشود و شکل مىگیرد که پیامبر با زبانى سخن بگوید که مخاطبان، آن را درک کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله اگر شیوه گفتاریاش، همسان و هماهنگ با شیوه تفهیم و تفهّم معمول و آشنا برای مخاطبان نباشد، نمیتواند با مردم ارتباط گفتاری برقرار کند و این، بدان معناست که او رسالت خود را انجام نداده است و پیامبر این قوم نخواهد بود.
در قرآن در آیات دیگری بر روان و رسا بودن زبان قرآن تأکید شده است: (وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ؛۱ این سخن به زبان عربى آشکار است). افزون بر وصف «مبین» که هم برای رسول است و هم براى رسالت، وصف «سهل (آسان)» نیز برای قرآن به کار رفته است: (وَ لَقَدْ یَسَّرْنا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُذََّکرٍ؛۲ و قطعاً قرآن را برای پندآموزی آسان کردهایم. آیا پند گیرندهای هست؟). قرآن، برای فهم و درک، آسان است. خطاب این آیه، عموم مردم اند. معلوم است که قرآن، زمانی براى همگان سهل است که به زبان متعارفِ آنان فرود آمده باشد.
پیامبران به موجب قرآن باید با زبان قومی که از میان آنها برخاستهاند، سخن بگویند: (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلّا بِلِسانِ قَوْمِهِ؛۳ و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم). زبان قوم، عبارت است از: واژگان گویشى با ساختار نحوی و دستور زبانی و اسلوبها و شیوههاى بیانی. این سنّت الهی، بر این اساس استوار است که زبان قوم، عامل اصلى ایجاد ارتباط تفهیمی و رساندن مقاصد است؛ زیرا اگر با زبان دیگر سخن گفته شود و مخاطبان آن را درک نکنند، این ارتباط ایجاد نمیگردد. زبان هر قوم، مجموعهای از واژگان گویشى _ که همواره در حال تغییر و تحوّل اند و ارتباط این واژگان با معانیای که بر آنها دلالت میکنند، قراردادی است و این قرارداد را استعمال و محاوره اهل هر زبان تعیین میکند _، نظام ساختاری و نحوی و شیوههای بیانی و فضای سخن یا بلاغت است. فضای سخن، مجموعه شرایط مکانى، زمانى و ویژگیهای مخاطب است.
قرآن، زبان خود را عربی ذکر کرده است: (هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیّاً؛۴ این، کتابی است به زبان عربی که تصدیق کننده است) که زبانی، رسا و روان بوده و در برابر آن،