67
عرضۀ حدیث بر قرآن

در قرآن درباره منشأ سنّت سخن آشکاری نیامده است و گویا اطلاق آیه: (وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلّا وَحْیٌ یُوحى‏)۱ می‌تواند بر آن دلالت داشته باشد. به موجب این آیه، سخن پیامبر صلی الله علیه و آله از چشمه وحی است و به قرینه سیاق آیات پیشین که سخن تکذیب کنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله را بازگو می‌کند، دلالت این آیات به مورد قرآن کاهش می‌یابد.

از قرآن بر اعتبار سنّت به چندین آیه استناد شده است و گویا مشهورترین آنها _ که گویاترین آنها نیز هست _ ،‌آیه (أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ) ۲ است که به موجب ظاهر آن، پیامبر صلی الله علیه و آله مأموریت دارد قرآن را تبیین کند. با پذیرش دلالت این آیه بر اعتبار سنّت _ اگر چه همگان در باره اصل دلالت و میزان و گستره آن بر یک قول نیستند. _ ،۳ گویا می‌توان با آن، جایگاه سنّت در استدلال را نشان داد و به موجب دلالت آن، اعتبار سنّت از قرآن است. ارتباط اصل و فرع ایجاب می‌کند که فرع در مقام استدلال، پس از اصل قرار گیرد و نمی‌تواند مخالف آن باشد، چنان که نمی‌تواند خارج از چارچوب آن باشد. به عبارت دیگر، سنّت در تراز قرآن نیست؛ بلکه در جایگاه پس از آن جای دارد.

از سوی دیگر، قول به تفصیل میان مقام کسب اعتبار و مقام استدلال، بر پایه‌ای محکم استوار نیست؛ زیرا اوّلاً این قول بر خلاف اقتضای رابطه اصل و فرع است و طرفداران تفصیل، خود به این مطلب اذعان کرده‌اند. آنان دلیل عصمت یا معجزه دیگری غیر از قرآن را برای هم‌ترازی سنّت و قرآن تمام دانسته‌اند.۴ به علاوه، قول به هم‌ترازی با قول به این که در هر حال، حدیث باید با قرآن پالایش شود، جمع نمی‌شود؛۵ زیرا اگر سنّت در مقام استدلال در تراز قرآن است، آن نیز می‌تواند وسیله پالایش حدیث باشد، چنان که انحصار آن به قرآن در واقع، بازگشت از قول به هم‌ترازی می‌تواند تلقّی گردد.

1.نجم: آیۀ ۳ _ ۴.

2.نحل: آیۀ ۴۴.

3.ر . ک: الموافقات: ص۲۷۳، المیزان: ج۳ ص۷۶ _ ۸۳.

4.تسنیم: ج۱ص۱۳۴، حجّیة السنّـة: ص۴۷۳.

5.تسنیم: ج۱ص۱۳۴.


عرضۀ حدیث بر قرآن
66

دیده می‌شود. به جهت این پراکندگی و نگاه استقلالی به آنها، برآیند بحث‌ها در موارد بسیار و گاه نسبت به یک اندیشه‌ور، هماهنگ نیست.

۲. پیداست که این مسائل برای استدلال، در یک سطح از اهمّیت قرار ندارند و ماهیت سنّت و دلیل اعتبار آن با سایر مسائل در یک سطح از اهمّیت نیستند؛ زیرا شناخت حاصل در باره ماهیت سنّت می‌تواند بر شناخت نسبت به دیگر مسائل تأثیر بگذارد، چنان که دلیل اعتبار سنّت نسبت به دیگر مسائل، این گونه است. با رهگیری مسائل یاد شده در نگاه و آثار اندیشه‌وران مسلمان معلوم می‌شود که جایگاه و میزان اهمّیت مسائل در پردازش آنها دیده نشده است. آنان مسائل فرعی مانند: نَسخ و تخصیص، پالایش حدیث با قرآن و تفسیر را فراوان بحث کرده‌اند؛ لیکن از ماهیت سنّت و دلیل اعتبار آن، به بیانی کلّی و با اشاره گذشته‌اند.

۳. شناخت درست ماهیت سنّت و دلیل اعتبار آن، نیازمند دلیل قطعی است. چنان که این دلیل نقلی باشد، می‌باید در دو جنبه سند و مدلول، این گونه باشد؛ ولی گویا دلایل نقلیِ ماهیت وحیانی سنّت، ویژگی یاد شده را ندارند. از سنّت نمی‌توان بر ماهیت و اعتبار آن استدلال کرد؛ زیرا استدلالی دوری است، افزون بر آن که یک یا دو موردی که به آن استناد شده، خبر واحد و ظن‌آور است. اجماع نیز به جهت احتمال استناد آن به سنّت نمی‌تواند دلیل واقع شود.۱

دلیل عقلی بر اعتبار سنّت، به دو تقریر بیان شده است: یکی ضرورت بیان جزئیّات احکام که در قرآن به گونه کلّی آمده است و دیگری عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله؛۲ ولی گویا دو تقریر یاد شده، تمام نیستند؛ زیرا تقریر اوّل بر مقدّماتی استوار است که قطعی نیستند و تقریر دوم بر وجود تلازم عقلی میان عصمت و اعتبار سنّت استوار است و این تلازم، روشن و قطعی نیست؛ چرا که با دلیل عصمت، ثابت می‌شود که پیامبر صلی الله علیه و آله در ادّعای نبوّت دروغگو نیست، نه این که خطا نمی‌کند یا گرفتار اشتباه و فراموشی نمی‌شود. اصول عقلائیه مانند اصالت عدم خطا یا سهو یا غفلت نیز در این جا به جهت آن که علم‌آور نیستند، کارآیی ندارند.

1.ر . ک: الاُصول العامّـة للفقه المقارن: ص۱۲۷ _ ۱۳۱.

2.ر . ک: الاُصول العامّـة للفقه المقارن: ص۱۲۷ و۱۳۰ _ ۱۳۱، حجّیة السنّـة: ص۴۷۳.

  • نام منبع :
    عرضۀ حدیث بر قرآن
    سایر پدیدآورندگان :
    مهدی احمدی نورآبادی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1393
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 19977
صفحه از 312
پرینت  ارسال به