در تسنیم در این باره چنین آمده است:
تفسیر قرآن به سنّت گرچه لازم و ضرورى است، لکن چنین تفسیرى در قبال تفسیر قرآن به قرآن، همانند ثقل اصغر است در ساحت ثقل اکبر؛ یعنى در طول آن است نه در عرض آن و معیت آن دو با هم، به نحو لازم و ملزوم است نه به نحو ملازم، و به نهج طولى است نه عرضى تا سنّت ابتدا در عرض قرآن باشد و بتواند متعرّض آن گردد و بر آن اعتراض کند و معارض آن شود، همان طور که دو حدیث، همتاى یکدیگر است و هر کدام نسبت به دیگرى، حقّ تعرّض، اعتراض و معارضه دارد و سرانجام چنین تعارضى، توقّف یا تخییر یا ترجیح یکى بر دیگرى است؛ بلکه آنچه اوّلاً حجّت است، کلام خداست و آنچه را که ثانیاً خداوند در قرآن حجّت قرار داد، مدیون حجّیت قرآن است. البتّه پس از استقرار حجّیت، حدوثاً و بقائاً، آن گاه سنّت و قرآن، متلازم یکدیگر است.۱
در کتاب حجّیة السنّـة نیز آمده:
در این که آیاتی از قرآن بر حجّیت سنّت دلالت میکنند، اختلاف وجود ندارد. بر این اساس، ارتباط سنّت با قرآن، ارتباط فرع به اصل یا دال و مدلول است؛ ولی این گونه ارتباط، مستلزم تأخّر سنّت از قرآن در اعتبار و استدلال به آن نیست؛ زیرا کنار گذاشتن سنّت به دلیل مخالفت (معارضه) آن با ظاهر آیهای، به قیمت کنار زدن آیات زیادی که بر اعتبار سنّت دلالت میکنند، تمام میشود.۲
به جهت وجود احتمال تأخّر جایگاه سنّت در استدلال نسبت به قرآن با بسندگی به دلیل قرآنی، برخی به دنبال دلیل عصمت پیامبر صلی الله علیه و آله یا اثبات رسالت او با معجزه دیگری رفتهاند.۳ البتّه ممکن است رسالت نبى اکرم صلی الله علیه و آله با معجزه دیگرى غیر از قرآن ثابت شود که در این صورت، حجّیت سنّت فرع بر حجّیت قرآن و برابر رهنمود قرآن نخواهد بود؛ امّا