که خدا امری را که موجب علم باطنی به امور میشود، ایجاد میکند. این علم یا به ایجاد صوت در پدیدههای جسمانی است یا به گونهای دیگر که انسانها آن را درک نمیکنند و یا کیفیت تأثیر آن را متوجّه نمیشوند.
حقیقت قول در میان فرشتگان و شیطان و حیوانات نیز موجود است و آثار و خواصّ قول _ که تفهیم و تفهّم معنای مقصود است _ مترتّب میشود.
گویا در کتابهای لغت و فرهنگنامهها همین معنا برای کلام و قول آمده است. از این معنا میتوان به معنای مرکزی تعبیر کرد. در این نوع معناشناسی، معناشناس یا مفسّر تلاش میکند معنای قدر مشترک را که معنای بیرنگ و عریان واژه است و در موارد مختلف به کار رفته، تعیین نماید. فرهنگهای لغت فارسی و عربی، این مبنا را اختیار کردهاند. شاهد بر این مطلب، آن است که آنان برای یک واژه، یک مدخل قرار دادهاند و همه موارد استعمال آن در شکل فعلی و اسمی را یک جا آوردهاند. دو کتاب تفسیری و واژهشناسی المیزان و التحقیق فی کلمات القرآن الکریم از علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی و شیخ حسن مصطفوی در این باره برجسته اند.
در برابر این دیدگاه، دیدگاه استعمالمحور قرار دارد. به موجب این دیدگاه، واژگان، دارای معنای حقیقی و مجازی نیستند. یک معنا بیشتر وجود ندارد و آن، معنای حقیقی است. این معنای حقیقی از طریق همنشینی کلمات و بافت درونی جمله به دست میآید. جالب است که علّامه طباطبایی در مواردی به این مبنا نیز عمل کرده است، مانند واژههای «قلب»،۱ «کتاب»۲ و «اُذُن».۳
به هر روی در کتابهای معروف لغت مانند: العین خلیل بن احمد(م۱۷۵ق)، التهذیب ابو منصور ازهری(م۳۷۰ق)، معجم مقاییس اللغة ابن فارس(م۳۹۵ق)، المفردات راغب اصفهانی (م۵۶۵ق)، أساس البلاغة و الفائق زمخشری (م۸۳ق)و لسان العرب ابن منظور(م۷۱۱ق) سه معنا برای «کلام» ذکر شده است: اصوات پشت سر هم و پیاپی که معنایی را برساند، معنای قائم به نفس، و جرح.۴