در این پژوهش ابتدا تلاش شد موارد همسان و ناهمسان حدیث و قرآن شناسایی شوند که در این ارتباط، چهار محور مشخّص گردید. از این چهار محور، در یک محور، همسانی و در دو محور، ناهمسانی وجود دارد و در یک محور، رأی راجح حاصل نشد. قرآن و حدیث از جهت زبان گفتاری، همسان و هر دو بر زبان متعارف و شیوه گفتاری قوم استوارند؛ ولی از جهت تحریفناپذیری یا عدم وقوع تحریف و جایگاه هر یک از قرآن و سنّت در استدلال، ناهمسان اند. قرآن، تحریفناپذیر است و در آن تحریف واقع نشده است، به خلاف حدیث. نیز در مقام استدلال، قرآن بر حدیث مقدّم است. در باره جایگاه حدیث از جهت منشأ پیدایش یا ارتباط آن با ساحت وحی، اگر چه قرائنی بر وحیانی بودن سنّت وجود دارد، ولی به دلیل کثرت اختلاف و عدم استحکام دلایل روایی، رأی به آن، قابل دفاع نیست. شایان ذکر است که منشأ سنّت میتواند اجتهاد خطاناپذیر پیامبر صلی الله علیه و آله باشد.
در موضوع دلایل قاعده «نقد حدیث با قرآن»، دلیل روایی، اگر چه به لحاظ سند یا محتوا با ایرادهایی مواجه شده است، ولی این ایرادها آن گاه میتوانند پایه این روایات را لرزان کنند که تمام نگاه، به خود روایات معطوف شود؛ امّا وقتی این روایات در یک نگاه جامع دیده شوند (نگاهی که در آن ناهمترازی سنّت نسبت به قرآن در استدلال و به تعبیری تأخّر رتبه سنّت از قرآن، مسئله جواز نقل به معنا در حدیث و عدم جواز آن در قرآن و به طور کلّی سیره عقلا که با دلیل قوی دلیل ضعیف را ارزیابی میکنند)، محتوای آنها، صرف نظر از اسناد آنها قابل قبول خواهد بود، چنان که برخی مانند شاطبی، عبده و ... از اهل سنّت به همین منوال، این قاعده را پذیرفتهاند.
بحث محتوایی قاعده نقد حدیث با قرآن _ که مهمترین است و گویا مباحث محوری این پژوهش را تشکیل میدهد _ ، شامل سه مسئله است: یکی مدلول معیار در مدلول قرآن است. این مسئله یکی از پیچیدهترین یا پیچیدهترین قسمت این پژوهش است؛ چرا که در متون روایی، با عبارت کلّی و مبهم «قرآن» و «کتاب الله» آمده است و در لسان عالمان دینی معمولاً با قید «ظاهر»، «نص»، «عام» و ... همراه شده است.