میانجامد و ثانیاً قولی است خود ویرانگر؛ زیرا مضمون آن در قرآن نیامده و مهمتر، آن که با وجود دلالت قرآنی، دیگر حدیث، محل و معنایی ندارد. قول به مانعیت مخالفت نیز لزوم و ناچاری دستکاری در احادیث عرضه را به همراه دارد. یا باید این اخبار را تخصیص زد و مخالفت از نوع عام و خاص و ظاهر و خلاف ظاهر را از آن خارج نمود که سیاق احادیث، تخصیصبردار نیست و اصولیان همگی بر این مطلب اذعان کردهاند و یا باید در معنای مخالف، تأویل انجام داد و آن را به معنای تباین کلّی گرفت تا در نتیجه شامل مخالفت عام و خاص و ظاهری نشود.
این حمل، گذشته از آن که با اطلاق کلام معصوم سازگار نیست، به قول شیخ مرتضی انصاری فایدهای نیز ندارد؛ زیرا نادر المورد بلکه معدوم المورد است. روی این جهات، برخی برای رهایی از این بحثها تئوری دیگری مطرح کردهاند. بر اساس این تئوری، موافقت یا مخالفت مضمونی، معیار کامل و فراگیر نیست؛ بلکه معیار کامل، موافقت و مخالفت روحی و منطبق بر طبیعت عمومی احکام و آموزههای قرآن است. علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی، ساز و کار این قول را تفسیر نظاممند و جمعی قرآن ذکر کرده است. بر اساس این قول میتوان شرطیت را ملاک دانست و میتوان مخالفت را ملاک قرار داد.۱
جمعبندی
در یک جمعبندی به نظر میرسد مخالفت حدیث با قرآن در این قاعده، نقش اصلی را ایفا میکند؛ زیرا به موجب اخبار عرض و نیز گزارشهای تاریخی، احادیث برساخته و جعلی در میان احادیث صحیح وارد شدهاند. هدف از این قاعده، پالایش حدیث از این برساختههاست و این هدف، تنها با قول به معیار مخالفت یا عدم موافقت، همخوانی دارد. این مخالفت باید به گونهای باشد که بر اساس تفاهم عرفی، قابل جمع و تأویل نباشد، و این، قول معروف است.