سمیتوانند معناى صحیحى داشته باشند؛ چون در این صورت با اصول قرآنى که تا حدّى مسلّم اند، منطبق مىشوند، هر چند که این توجیه موجب نمیشود که هر یک از آن روایات، صحیح هم باشند.
وی سپس به عبارت تفسیر المنار اشاره کرده که به موجب آن، این روایات به دلیل تناقض، فقدان سند و مخالفت با آیه: (وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیتِ وَ إِسْماعیلُ؛۱ و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل، پایههای خانه[ی کعبه] را بالا میبردند) نادرست دانسته شدهاند. بر اساس این قول، ابراهیم و اسماعیل با دست خودشان خانه کعبه را بنا کردهاند.
علّامه طباطبایی این سه اشکال را وارد ندانسته است. به گفته او، اگر کسى مىخواست به مضمون یک یک آنها ترتیب اثر دهد، این اشکال وارد بود؛ ولى پذیرفتن معناى مشترکى که همه بر آن دلالت دارند، عیبى ندارد و معلوم است که تعارض در متن روایات، ضررى به آن معناى مشترک و جامع نمىزند. پس روایاتى که در مثل مسئله مورد بحث ما از معصومان نقل میشوند و در آنها تعارض هست، صرف این تعارض موجب نمىشود که طرح شوند، مگر این که آن جهت جامع نیز مخالف با کتاب خدا و سنّت قطعى باشد و یا نشانههایى از دروغ و جعل همراه داشته باشد.
در نتیجه دلیل نقلى در این جا به چند دسته تقسیم مىشود: ۱. دلیلى که باید آن را قبول کرد، مانند کتاب خدا و سنّت قطعى، ۲. دلیلى که باید آن را رد کرد و آن روایتى است که مخالف با کتاب خدا و سنّت باشد، ۳. دلیلی که دلیلی بر رد و قبول آن وجود ندارد و ۴. دلیلی که نه از نظر عقل، دلیلى بر محال بودن مضمون آن هست و نه از جهت کتاب خدا و سنّت قطعى.
با این بیان، معلوم میشود که صرف صحیح نبودن سند، موجب نمىشود که روایتْ طرح شود، مادام که مخالف با عقل و یا نقل صحیح نباشد.
از سوی دیگر، مخالفت این روایات با ظاهر آیه: (وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیتِ؛ و هنگامی که ابراهیم پایههای خانه[ی کعبه] را بالا میبرد) نیز معلوم نیست. کجاى این