دوره معاصر باز میگردد. علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی در حوزه امامیّه، کسی است این رویکرد را تنها رویکرد درست در تفسیر و فهم آموزههای قرآن ذکر کرد و به تبیین آن پرداخت. وی در سوره حجر در بحث عدم تحریف قرآن، به طور خاص به این مسئله اشاره کرده است. به موجب عبارت او در این موضوع، روایات تحریف، بر فرض که صحیح باشند، مخالف با کتاب اند و به همین جهت باید طرح و طرد شوند. مراد از آیات، ظاهر آیه: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) ۱ و آیه: (وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یَدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ)۲ نیست، تا گفته شود که این مخالفت ظنّی است؛ زیرا ظهور الفاظ آیه، جزو دلایل ظنّی است؛ بلکه مراد، مخالفت با دلالت قطعى کتاب است.
توضیح مطلب، این است که مجموع قرآنى که موجود و در اختیار است، دلالت قطعى دارد که در قرآن تحریفی رخ نداده است. اجزای این قرآن در نظم بدیع و معجزه بودن، نظیر یکدیگرند و در دفع و رفع اختلافات _ که گاه ممکن است در بدو نظر به ذهن برسند _ بسنده اند. این قرآن، نه نقصی در دفع آن اختلافات دارد و نه قصوری در رساندن معارف حقیقى و علوم الهى اعم از کلّی و جزئی، و معارف آن، همه به هم مربوط و فروع آن بر اصولش مترتّب و اطراف آن بر اوساطش منعطف است. این خصوصیات که در نظم قرآنى است و خداوند آن را به آن خصوصیات وصف نموده، در همه جاى این کتاب، مشهود است.۳
وی همچنین این رویکرد را علاوه بر قرآن در باره روایاتی که در آنها امور خارق العادهاى آمده، لازم دانسته و اعمال کرده است. به موجب این دیدگاه به جای عرضه مضمون یک حدیث بر مضمون یک آیه باید روایات را در تناظر و ارتباط با هم دید و پیام و مضمون مشترک آنها را بر پیام قرآن که از دلالت مجموعی حاصل میشود، عرضه کرد. به دیگر عبارت باید دیدِ کلنگر داشت. گویا این رویکرد نیز از نوآوریهای علّامه طباطبایی است و از آن جا که نقل کلام وی میتواند روشنگر این رویکرد باشد، گزارشی کوتاه از این دیدگاه که بر مجموعهای از احادیث اعمال شده، آورده میشود.