۵ / ۶
قسّ بن ساعده
۱۹۰۷. امام باقر عليه السلام : در ايّام فتح مكّه ، روزى پيامبر خدا در محوّطه كعبه ايستاده بود كه هيئت نمايندگى قبيلهاى به سوى ايشان آمدند و سلام دادند . ايشان فرمود : «از چه قبيلهاى هستيد؟» .
گفتند : نمايندگان قبيله بكر بن وائل هستيم .
فرمود : «آيا خبرى از قُسّ بن ساعده ايادى داريد؟» .
گفتند : آرى اى پيامبر خدا .
فرمود : «چه مىكند؟» .
گفتند : مُرد .
پيامبر خدا فرمود : «سپاس ، خدايى را كه هم پروردگارِ مرگ است و هم پروردگارِ زندگى . هر جانى چشنده مرگ است . گويى به قسّ بن ساعده ايادى مىنگرم كه در عُكاظ بر شتر سرخْمويش نشسته است و براى مردم ، خطبه مىخواند و مىگويد : اى مردم! گِرد آييد و چون گِرد آمديد ، خاموش شويد و چون خاموش شديد ، گوش دهيد و چون شنيديد ، بينديشيد و خوب بگيريد و چون گرفتيد ، به خاطر بسپريد و چون به خاطر سپرديد ، درست نقل كنيد .
هان! هر زندهاى ، مىميرد و هركس بميرد ، از دست مىرود و هركس از دست برود ، نمىآيد . در آسمان ، خبرى و در زمين ، عبرتهايى است: سقفى افراشته و گاهوارهاى نهاده و ستارگانى متحرّك و شبى در گردش و درياهاى پُر آب ژرف .
قس ، سوگند ياد مىكند كه اين ، بازيچه نيست و از پس اين ، شگفتى است . چگونه است كه مىبينم مردم مىروند و ديگر باز نمىگردند ؟ آيا به جايگاهشان خشنود شدند كه ماندند؟ يا چون رها شدند ، خفتند؟ قس سوگند ياد مىكند ، سوگندى بىدروغ كه خداوند را دينى است كه بهتر از دين شماست» .
سپس پيامبر خدا فرمود : «خدا قس را رحمت كند كه روز قيامت ، به تنهايى چون امّتى برانگيخته مىشود» و سپس فرمود : «آيا در ميان شما كسى هست كه برخى شعرهاى او را نيك بداند؟» .
يكى از آنها گفت : شنيدم كه مىگويد :
در نسلهاى پيشين درگذشتهمان/براى ما عبرتهايى هست .
آن گاه كه ديدم مرگ/راه بىبازگشت است .
و قبيلهام را ديدم كه از/بزرگ و كوچك به سوى آن رواناند .
و آن كه مىرود بازنمىگردد/و از جاماندگان كسى بر جاى نمىماند .
يقين كردم كه من هم ناچار ، رهسپارم/به همان جا كه قبيلهام رفتهاند .
از حكمت و معرفت قسّ بن ساعده ايادى چنين رسيده است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از هر كس كه از قبيله اياد بر او وارد مىشد ، درباره حكمتهايش مىپرسيد و به او گوش مىسپرد .