۱۹۰۶. تفسير القمّى- به نقل از حمّاد - : از امام صادق عليه السلام درباره لقمان و حكمتى كه خداوند عزّ و جلّ از آن ياد كرده است ، پرسيدم .
فرمود : «به خدا سوگند كه به لقمان ، به سبب تبار و دارايى و خانواده و زورمندى و زيبايى ، حكمت داده نشد ؛ بلكه وى مردى بود در كار خدا نيرومند و براى خدا پرهيزگار ، خاموش و آرام ، ژرفبين ، دورانديش ، تيزبين و عبرتگيرنده ؛ هيچ گاه در روز نخفت و به سبب شدّت پردهپوشى و ژرفبينى و خويشتندارىاش ، كسى او را در حال ادرار و قضاىِ حاجت و غسل نديد و به سبب بيم از گناه ، به چيزى نخنديد و خشم نگرفت و با هيچ كس شوخى نكرد و اگر چيزى از دنيا به وى مىرسيد ، شادى نمىكرد و اگر از دستش مىرفت ، اندوهناك نمىشد .
لقمان ، ازدواج كرد و فرزندان بسيارى يافت و بيشتر آنها را از دست داد؛ ولى بر مرگ هيچ يك از آنها نگريست و بر دو كس كه با هم زد و خورد مىكردند نگذشت ، مگر آن كه آن دو را سازش داد و از آن دو نگذشت تا آن كه با هم دوست شدند و سخنى مورد پسندش را نشنيد ، جز آن كه از معنا و گوينده اصلىاش پرسيد و با فقيهان و حكيمان ، بسيار مىنشست و با قاضيان و پادشاهان و فرمانروايان ، رفت و آمد مىكرد . پس بر گرفتارى قاضيان ، تأسّف مىخورد و دلش به حال پادشاهان و فرمانروايان به دليل اعتماد و سكون نادرستشان به خداوند ، مىسوخت و عبرت مىاندوخت و چيزى را مىآموخت كه با آن بر نفسش غلبه كند و با هوايش بجنگد و از شيطان ، در امان بماند .
دلش را با انديشه و نفسش را با عبرتها مداوا مىنمود و جز در آنچه بهرهاى داشت ، وارد نمىشد . پس بدين سبب ، حكمت داده شد و عصمت بخشيده شد . خداوند - تبارك و تعالى - به گروههايى از فرشتگان فرمان داد هنگامى كه روز به نيمه رسيد و چشمها به خواب نيمروز سنگين شد ، لقمان را ندا در دهند ، به گونهاى كه بشنود ، ولى آنان را نبيند . پس گفتند : اى لقمان! آيا مىخواهى خداوند ، تو را در زمين خليفه كند و ميان مردم داورى كنى؟
لقمان پاسخ داد : "اگر خداوند ، مرا به اين فرمان مىدهد ، از دل و جان پذيرايم؛ چون اگر به من فرمان دهد ، مرا بر آن يارى مىدهد و به من مىآموزد و حفظم مىكند؛ امّا اگر مرا مخيّر مىگردانَد ، عافيت را مىپذيرم" .
فرشتگان گفتند : اى لقمان! چرا چنين گفتى؟
گفت : "چون حكم راندن ميان مردم ، از سختترين مراحل دين و پُرفتنهترين آنها و آكَنده از آزمايشها و گرفتارىهاست تا هنگامى كه فرو گذارده شود و يارى نشود ، و از هر سو تاريكىها آن را در بر گرفته است و صاحب [حكم ]ميان دو چيز است : اگر به حق برسد ، سزاوار سلامت است ، و اگر خطا كند ، راه بهشت را گم كرده است . آن كه در دنيا خوار و ناتوان باشد، در قيامت ، راحتتر از كسى است كه حكمران و سرور و بزرگ بوده است . هركه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد ، هر دو را از كف داده است . اين ، مىرود و آن ، به دست نمىآيد" .
فرشتگان ، از حكمت لقمان به شگفت آمدند و خداوند رحمان ، گفتارش را پسنديد . چون شب شد و به خوابگاهش رفت ، خداوند ، حكمت را بر او نازل كرد و در خواب ، سر تا پاى او را فرا گرفت و او را جامه حكمت پوشانْد . و چون بيدار شد ، از حكيمترين مردمِ روزگار خويش بود و به سوى مردم بيرون آمد ، در حالى كه به حكمتْ سخن مىگفت و در آن ، استوار مىگشت» .