است كه ارزش دانشهاى رسمى وابسته به آن است .
جوهر دانش است كه به دانش ، ارزش حقيقى مىبخشد؛ يعنى دانش را در خدمت انسان و در جهت تكامل و بِهْروزى او قرار مىدهد و بدون آن ، نه تنها دانش ، فاقد خواص و آثار دانش مىشود ، بلكه تبديل به يك عنصر ضدّ ارزش و ضدّ انسانيت مىگردد .
اين است معناى آنچه بدان اشارت رفت كه ارزش حقيقت دانش ، مطلق است و ارزش دانشهاى رسمى ، مشروط . شرط ارزشمند بودن دانشهاى رسمى اين است كه در خدمت انسان باشند و بدون جوهر دانش ، دانشهاى رسمى نمىتوانند در خدمت انسان قرار گيرند و چه بسا بر ضدّ انسان به كار گرفته مىشوند .
نكته مهم و قابل توجّه اين است كه وقتى دانش ، جوهر و خاصيت خود را از دست داد ، نه تنها با جهل مساوى مىشود ، بلكه از جهل زيانبارتر مىگردد؛ زيرا حركت انسان را به سوى انحطاط و سقوط ، تسريع مىبخشد .
دانش ، وقتى جوهر و جهت حقيقى خود را از دست داد ، درست مانند راهنمايى است كه به جاى آن كه انسان را در مسير قرار دهد ، او را به سوى چاه سوق مىدهد . اين جاست كه دانش هر چه بيشتر پيشرفت كند ، براى جامعه انسانى خطرناكتر خواهد بود .
خطر بزرگى كه امروز جامعه بشر را تهديد مىكند ، اين است كه دانش ، رشد كرده ، ولى جوهر و جهت و خاصيت خود را از دست داده و در مسير انحطاط و سقوط انسانى به كار گرفته شده است .
با اندكى تأمّل ، به سادگى مىتوان دريافت كه در جهان امروز ، دانش ، چه