نقد نظريه چهارم
اشكالهاى اين نظريه، عبارت اند از:
۱. خلفاى چهارگانه، از عنوان دوازده خليفه خارج شدهاند و هيچ استدلالى بر آن ارائه نشده است.
۲. در متون اهل سنّت، دوران خلافت پيامبر صلّىاللهعليهوآله تا سى سال پس از ايشان دانسته شده است. پيامبر صلّىاللهعليهوآله فرموده است:
الخِلافَةُ فى اُمَّتى ثَلاثونَ سَنَةً ثُمَّ مُلكٌ بَعدَ ذلِكَ.۱
خلافت، در امّت من، سى سال است. سپس، بعد از آن، سلطنت است.
در حالى كه اين نظريه خلافت را بعد از سال ۶۰ هجرى (مرگ معاويه) تصوير كرده است.
۳. روايت «اثنا عشر خليفة (دوازده خليفه)»، در مقام ستايش از اين افراد است. طبيعى است كه اين ستايشگرى نمىتواند شامل بنى اميّه گردد كه جنايات متعدّدى را نسبت به اسلام و مسلمانان و جامعه اسلامى مرتكب شدهاند، علاوه بر اين كه احاديث فراوانى نيز در مذمّت آنها صادر شده است.۲
۴. حَكَم بن ابى العاص و پسر او مروان بن حكم، به دستور پيامبر صلّىاللهعليهوآله به جرم «نفاق» از مدينه تبعيد شدند. آيا عجيب نيست كه ايندو را جزو اصحاب پيامبر بشمُرند و حكومت آنان را همانند حكومت زمان پيامبر صلّىاللهعليهوآله بدانند؟!
پاسخ به دو اشكال
در باره نظريهاى كه ما در تبيين حديث «خلفاى دوازدهگانه» انتخاب كرديم، دو اشكال بدين شرح قابل طرح است كه همراه با پاسخ آنها ارائه مىگردند: