۵. اجتماع كامل بر خلافت تمام اين افراد، وجود ندارد. ابتداى حكومت ابو بكر، اين گونه است؛ چرا كه امام على عليهالسلام، اهل بيت علیهم السّلام و بعضى از بزرگان صحابه، حاكميت ابو بكر را تا چند ماه نپذيرفتند. نيمه دوم خلافت عثمان هم با شورش و اعتراض همراه بود و بنا بر اين، اجتماع بر خلافت وجود نداشت. خلافت امام على عليهالسلام از آغاز تا انجام، مورد پذيرش معاويه و مردم شام قرار نگرفت. در برخى مواقع هم با مخالفت اصحاب جمل و اصحاب نهروان رو به رو شد.
۶. بيشتر اين افراد، در پى اقامه معالم دين (بر پا داشتن احكام دين) نبودهاند. بنا بر اين، مشمول توصيف پيامبر صلّىاللهعليهوآله نمىگردند. بيهقى، خود به اين مطلب اشاره كرده و نوشته است:
مقصود از اقامه دين، بر پا داشتن نشانههاى دين است ـ خدا داناتر است ـ، هر چند برخى از آنان، كارهاى نامشروع انجام مىدادند.۱
نظريه دوم: حاكمان صدر اسلام تا عصر عمر بن عبد العزيز
ابن حجر عَسقَلانى، پس از كلامى كه از واضح نبودن مطلب در نزد او حكايت دارد، در تبيين مقصود از «خلفاى دوازده گانه» مىگويد:
اين سخن پيامبر صلّىاللهعليهوآله كه: «پس از من، دوازده خليفه خواهند بود»، بهتر است بر واقعيت زمان پس از پيامبر خدا حمل شود ؛ چرا كه همه كسانى كه پس از ايشان جامه خلافت بر تن كردند، از ابو بكر تا عمر بن عبد العزيز، چهارده تن بودند، دو تن از آنها نه خلافت درستى داشتند و نه مدّت خلافتشان چندان قابل توجّه بود. آن دو، معاويه پسر يزيد و مروان پسر حكم بود، و بقيّه، همان گونه كه پيامبر صلّىاللهعليهوآله خبر داده، دوازده نفر بودند.
و در ادامه اظهار داشته است:
البتّه اين كه فرموده است: «مردم بر آنها اتّفاق نظر پيدا مىكنند»، بر اين مسئله، خدشهاى وارد نمىكند ؛ زيرا اتّفاق نظر، در اكثر و غالب است و اين ويژگى هم