۲۵۲. الكافى ـ به نقل از ابو عمرو شيبانى ـ: امام صادق عليهالسلام را ديدم كه بيلى در دست و جامهاى زبر بر تن دارد و در باغ خود، مشغول كار است و عرق از پشتش مىريزد. گفتم: قربانت گردم! اجازه بده من اين كار را برايَت انجام دهم.
فرمود: «من دوست دارم انسان، در طلب معاش، خود را در گرماى آفتاب به رنج اندازد».۱
۲۵۳. الكافى ـ به نقل از عبد الأعلى، وابسته خاندان سام ـ: در روزى از روزهاى بسيار گرم تابستان، با امام صادق عليهالسلام رو به رو شدم. گفتم: قربانت گردم! وضع تو در درگاه خداوندى و خويشاوندىات با پيامبر خدا صلّىاللهعليهوآله چنين است ؛ ولى با اين حال، در چنين روزى، خود را به سختى مىافكنى؟!
امام عليهالسلام فرمود: «اى عبد الأعلى! در طلب روزى بيرون آمدهام تا از امثال تو بى نياز باشم».۲
۲۵۴. الكافى ـ به نقل از ابو حمزه ـ: امام كاظم عليهالسلام را ديدم كه در زمينش كار مىكرد و دو پايش خيس عرق شده بود. گفتم: قربانت گردم! مَردانت كجا هستند؟
فرمود: «اى على! كسانى با دستشان در زمينِ خود كار كردهاند كه از من و پدرم بهتر بودند».
گفتم: آنها چه كسانى بودند؟
1.. رَأَيتُ أبا عَبدِاللّهِ عليهالسلام وبِيَدِهِ مِسحاةٌ وعَلَيهِ إزارٌ غَليظٌ يَعمَلُ في حائِطٍ لَهُ وَالعَرَقُ يَتَصابُّ عَن ظَهرِهِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُفِداكَ ، أعطِني أكفِكَ .
فَقالَ لي : إنّي اُحِبُّ أن يَتَأَذَّى الرَّجُلُ بِحَرِّ الشَّمسِ في طَلَبِ المَعيشَةِ الكافى : ج ۵ ص ۷۶ ح ۱۳ ، بحار الأنوار : ج ۴۷ ص ۵۷ ح ۱۰۱ .
2.. اِستَقبَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليهالسلام في بَعضِ طُرُقِ المَدينَةِ في يَومٍ صائفٍ شَديدِ الحَرِّ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، حالُكَ عِندَاللّهِ عز و جل وقَرابَتُكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلّىاللهعليهوآلهوأنتَ تَجهَدُ لِنَفسِكَ في مِثلِ هذَا اليَومِ ؟!
فَقالَ : يا عَبدَ الأَعلى ، خَرَجتُ في طَلَبِ الرِّزقِ لِأَستَغنِيَ عَن مِثلِكَ الكافى : ج ۵ ص ۷۴ ح ۳ ، تهذيب الأحكام : ج ۶ ص ۳۲۵ ح ۸۹۳ .