۳۴.التوحيدـ به نقل از جعفر بن محمّد اشعرى از فتح بن يزيد جرجانى: به امام رضا عليهالسلام نوشتم و از ايشان در باره برخى مسائل توحيد پرسيدم. امام عليهالسلام با خطّ خود به من نوشت. جعفر (راوى) گفت: فتح نامه را به من نشان داد و من آن را از دستخطّ خود ابوالحسن عليهالسلام خواندم ـ:
به نام خداى مهرگسترِ مهربان. ستايش، خدايى را كه ستايش را به بندگانش الهام فرمود، و آنان را بر سرشت خداشناسى آفريد، و به واسطه آفريدگانش به هستى خويش راهنمايى نمود، و با حادث بودن مخلوقاتش، بر ازلى بودنش، و از طريق همانندى آنها با يكديگر بر اين كه خود او را همانندى نيست، نشانههايش را گواه توانايىاش قرار داد، خدايى كه ذاتش به وصف نيايد، و با ديدگان ديده نشود، و وهمها [و انديشهها] او را در ميان نگيرند، بودنش را سرآغازى نيست، و ماندنش را نهايتى نه. حواس او را در بر نگيرند، و پردهها او را نمىپوشانند. پرده ميان او و آفريدگانش همان مخلوق بودن آنهاست؛ زيرا آنچه براى ذات آنها ممكن است، براى او ممتنع است، و آنچه ذات او از آن امتناع دارد، براى ذات مخلوقات، ممكن است، و نيز به دليل فرق ميان سازنده و ساخته شده، و خداوند و بنده و محدود كننده و محدود شده است.
يگانه است، نه به معناى عددى آن. آفرينده است، نه به معناى حركت دادن [عضوى]. شنونده است، نه با ابزارى (گوش). بيناست، نه با برهم زدن عضوى [چون چشم]. حاضر است، نه با تماس داشتن. جداست، نه به معناى فاصله داشتن. نهان است، نه به معناى پوشيده بودن. پيداست، نه به معناى در برابر قرار داشتن. ديدگان به كُنه او نفوذ نتوانند كرد و وهمها [و انديشهها] به هستى او دست نيابند.
سرآغاز دين [و اعتقاد به خدا]، شناخت اوست، و كمال شناخت، يگانه دانستنى او، و كمال يگانگىاش، نفى صفات [زايد بر ذات] از اوست؛ زيرا هر صفتى گواهى مىدهد كه آن، غير موصوف است و هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير صفت است، و هر دو بر دويى بودن خويش گواهى مىدهند كه اين با ازلى بودن نمىسازد. پس هر كه خدا را وصف كند، او را محدود كرده است و هر كه او را محدود كند، به شمارش درآورده است و هر كه به شمارش در آورد، ازلى بودنش را باطل ساخته است. هر كه بگويد: «او چگونه است» خواهان وصف او شده است و هر كه بگويد: «بر چيست؟» او را سوار بر چيزى دانسته است و هر كس بگويد: «كجاست؟» جايى را از او خالى داشته است و هر كه بگويد: «تا كى؟» او را محدود به زمان كرده است.
او عالم بود، آن گاه كه معلومى نبود، آفريدگار بود، آن گاه كه آفريدهاى نبود، خداوندگار بود، آن گاه كه بندهاى نبود، پرستيده بود، آن گاه كه پرستندهاى نبود. [آرى] خداوندگار ما اين گونه وصف مىشود و برتر از آن چيزى است كه وصف كنندگان در وصفش مىگويند.