97
گزیده حکمت‌نامه رضوی

۳۴.التوحيدـ به نقل از جعفر بن محمّد اشعرى از فتح بن يزيد جرجانى: به امام رضا عليه‏السلام نوشتم و از ايشان در باره برخى مسائل توحيد پرسيدم. امام عليه‏السلام با خطّ خود به من نوشت. جعفر (راوى) گفت: فتح نامه را به من نشان داد و من آن را از دست‏خطّ خود ابوالحسن عليه‏السلام خواندم ـ:
به نام خداى مهرگسترِ مهربان. ستايش، خدايى را كه ستايش را به بندگانش الهام فرمود، و آنان را بر سرشت خداشناسى آفريد، و به واسطه آفريدگانش به هستى خويش راه‏نمايى نمود، و با حادث بودن مخلوقاتش، بر ازلى بودنش، و از طريق همانندى آنها با يكديگر بر اين كه خود او را همانندى نيست، نشانه‏هايش را گواه توانايى‏اش قرار داد، خدايى كه ذاتش به وصف نيايد، و با ديدگان ديده نشود، و وهم‏ها [و انديشه‏ها] او را در ميان نگيرند، بودنش را سرآغازى نيست، و ماندنش را نهايتى نه. حواس او را در بر نگيرند، و پرده‏ها او را نمى‏پوشانند. پرده ميان او و آفريدگانش همان مخلوق بودن آنهاست؛ زيرا آنچه براى ذات آنها ممكن است، براى او ممتنع است، و آنچه ذات او از آن امتناع دارد، براى ذات مخلوقات، ممكن است، و نيز به دليل فرق ميان سازنده و ساخته شده، و خداوند و بنده و محدود كننده و محدود شده است.
يگانه است، نه به معناى عددى آن. آفرينده است، نه به معناى حركت دادن [عضوى]. شنونده است، نه با ابزارى (گوش). بيناست، نه با برهم زدن عضوى [چون چشم]. حاضر است، نه با تماس داشتن. جداست، نه به معناى فاصله داشتن. نهان است، نه به معناى پوشيده بودن. پيداست، نه به معناى در برابر قرار داشتن. ديدگان به كُنه او نفوذ نتوانند كرد و وهم‏ها [و انديشه‏ها] به هستى او دست نيابند.
سرآغاز دين [و اعتقاد به خدا]، شناخت اوست، و كمال شناخت، يگانه دانستنى او، و كمال يگانگى‏اش، نفى صفات [زايد بر ذات] از اوست؛ زيرا هر صفتى گواهى مى‏دهد كه آن، غير موصوف است و هر موصوفى گواهى مى‏دهد كه غير صفت است، و هر دو بر دويى بودن خويش گواهى مى‏دهند كه اين با ازلى بودن نمى‏سازد. پس هر كه خدا را وصف كند، او را محدود كرده است و هر كه او را محدود كند، به شمارش درآورده است و هر كه به شمارش در آورد، ازلى بودنش را باطل ساخته است. هر كه بگويد: «او چگونه است» خواهان وصف او شده است و هر كه بگويد: «بر چيست؟» او را سوار بر چيزى دانسته است و هر كس بگويد: «كجاست؟» جايى را از او خالى داشته است و هر كه بگويد: «تا كى؟» او را محدود به زمان كرده است.
او عالم بود، آن گاه كه معلومى نبود، آفريدگار بود، آن گاه كه آفريده‏اى نبود، خداوندگار بود، آن گاه كه بنده‏اى نبود، پرستيده بود، آن گاه كه پرستنده‏اى نبود. [آرى] خداوندگار ما اين گونه وصف مى‏شود و برتر از آن چيزى است كه وصف كنندگان در وصفش مى‏گويند.


گزیده حکمت‌نامه رضوی
96

۳۴.التوحيد عن جعفر بن محمّد الأشعريّ عن فتح بن يزيد الجرجانيّ: كَتَبتُ إلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه‏السلام أسأَلَهُ عَن شَيءٍ مِنَ التَّوحيدِ، فَكَتَبَ إليَّ بِخَطِّهِ ـ قالَ جَعفَرٌ: و إنّ فَتحاً أخرَجَ إليَّ الكِتابَ فَقَرَأتهُ بِخَطِّ أبِي الحَسَنِ عليه‏السلام ـ:بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيم. الحَمدُ للّهِ المُلهِمِ عِبادَهُ الحَمدَ، وفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ، الدّالِّ عَلى وُجودِهِ بِخَلقِهِ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى أزَلِهِ، وبِأشباهِهِم عَلى أن لا شِبهَ لَهُ، المُستَشهِدِ آياتِهِ عَلى قُدرَتِهِ، المُمتَنِعِ مِنَ الصِّفاتِ ذاتُهُ، ومِنَ الأبصارِ رُؤَتُهُ، ومِنَ الأَوهامِ الإِحاطَةُ بِهِ، لا أمَدَ لِكَونِهِ، ولا غايَةَ لِبَقائِه.لا يَشمُلُهُ المَشاعِرُ، ولا يَحجُبُه الحِجابُ ؛ فَالحِجابُ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ لاِمتِناعِهِ مِمّا يُمكِنُ في ذَواتِهِم، ولإِمكانَ ذَواتِهِم مِمِّا يَمتَنِعُ مِنهُ ذاتُهُ، ولافتِراقِ الصّانِعِ وَ المَصنوعِ، وَالرَّبِّ و المَربوبِ، وَالحادِّ وَ المَحدودِ.أحَدٌ لا بِتَأويلِ عَدَدٍ، الخالِقُ لا بِمَعنى حَرَكَةٍ، السَّميعُ لا بِأداةٍ، البَصيرُ لا بِتَفريقِ آلَةٍ، الشّاهِدُ لا بِمُماسَّةٍ، البائِنُ لا بِبَراحِ مَسافَةٍ، الباطِنُ لا بِاجتِنانٍ، الظّاهِرُ لا بمُحاذٍ، الّذي قَد حَسَرَت دونَ كُنهِهِ نَواقِدُ الأَبصارِ، وَامتَنَعَ وُجودُهُ جَوائِلَ الأَوهامِ.أوَّلُ الدّيانَةِ مَعرِفَتُهُ، وكَمالُ المَعرِفَةِ تَوحيدُهُ، وكَمالُ التَّوحيدِ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ ؛ لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أنَّها غَيرُ المَوصوفِ، وشَهادَةِ المَوصوفِ أنَّهُ غَيرُ الصِّفَةِ، وشَهادَتِهِما جَميعاً عَلى أنفُسِهِما بِالبَيِّنَةِ المُمتَنِعِ مِنها الأزَلُ. فَمَن وَصَفَ اللّهَ فَقَد حَدَّهُ، ومَن حَدَّهُ فَقَد عَدَّهُ، ومَن عَدَّهُ فَقَد أبطَلَ أزَلَهُ، ومَن قالَ: «كَيف؟» فَقَدِ استوصَفَهُ، ومَن قالَ: «عَلامَ؟» فَقَد حَمَلَهُ، ومَن قالَ: «أينَ؟» فَقَد أخلى مِنهُ، ومَن قالَ: «إلامَ؟» فَقَد وَقَّتَهُ.عالِمٌ إِذ لا مَعلومَ، وخالِقٌ إذ لا مَخلوقَ، ورَبٌّ إِذ لا مَربوبَ، وإلهٌ إِذ لا مَألوهَ، وكَذلِكَ يوصَفُ رَبُّنا، وهوَ فَوقَ ما يَصِفُهُ الواصِفونَ.۱

1.. التوحيد : ص۵۶ ح۱۴ ، الكافي : ج۱ ص۱۳۹ ح۵ عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عنالإمام عليّ عليهماالسلام .

  • نام منبع :
    گزیده حکمت‌نامه رضوی
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، تلخیص: مرتضی خوش نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 22955
صفحه از 545
پرینت  ارسال به