بعيد نيست كه «انگيزه خليفه نيز اساسا حذف تدريجى شيعه و از بين بردن تشيّع بوده باشد. البته بايد توجّه داشت مأمون از دعوت امام رضا عليهالسلام به خراسان، چند هدف را دنبال مىكرد ؛ ولى مهمترين هدف وى، تبديل صحنه مبارزات حادّ انقلابى شيعيان به عرصه فعّاليت سياسى آرام و بىخطر بود ؛ چه اين كه مبارزات شيعيان در پوشش تقيّه، تمام ناشدنى بود و اين مبارزات، همواره با دو ويژگى بسيار مؤثّر همراه بود كه به خلافت، لطمه مىزد: نخست، مظلوميت و دوم، قداست.
مأمون، مىخواست يكباره آن خفا و استتار را از اين جمع مبارز بگيرد و امام عليهالسلام را از ميدان مبارزه انقلابى، به ميدان سياست بكشانَد و بدين وسيله، كارآيى نهضت تشيع را كه بر اثر همان استتار و اختفا، روز به روز افزايش يافته بود، به صفر برساند. با اين كار، او آن دو ويژگى مؤثّر را نيز از علويان گرفته بود ؛ زيرا جمعى كه رهبرشان، فرد ممتاز دستگاه خلافت باشد، نه مظلوم است و نه آن چنان مقدّس».۱
البته اين فراخوانى امام عليهالسلام به مرو، براى مأمون، اين فايده را داشت كه امام رضا عليهالسلام را تحت نظر داشته باشد و رفت و آمد شيعيان را كنترل كند و بزرگان شيعه را بهتر شناسايى و رصد نمايد، ولى او هرگز نتوانست با اين اقدام سياسى، به جايگاه امامت شيعه، صدمهاى بزند.
بنا بر آنچه گذشت، هدف مأمون، هدفى كاملاً سياسى بود. او قصد داشت با تخريب جايگاه امام رضا عليهالسلام با عنوان جانشين حقيقى پيامبر صلىاللهعليهوآله و تقويت حكومت عبّاسى، به مقاصد سياسى خويش دست يابد.