345
گزیده حکمت‌نامه رضوی

۲۸۱.عيون أخبار الرضا عليه‏السلامـ به نقل از حسين بن بشّار ـ: امام رضا عليه‏السلام فرمود: «عبد اللّه‏، محمّد را مى‏كشد».
گفتم: عبد اللّه‏ بن هارون، محمّد بن هارون را مى‏كشد؟
فرمود: «بله. عبد اللّهى كه در خراسان است، محمّد بن زبيده‏اى را كه در بغداد است، مى‏كشد» و او را كشت.

۲۸۲.عيون أخبار الرضا عليه‏السلامـ به نقل از سعيد بن سعد ـ: امام رضا عليه‏السلام به مردى نگريست و به او فرمود: «اى بنده خدا! هر وصيّتى دارى، بكن و براى آنچه از آن گريزى نيست (مرگ)، آماده شو». چنان شد كه فرمود. سه روز بعد از آن مُرد.

۶ / ۱۲

پذيرفتن اجبارى ولايت‏عهدى

۲۸۳.الأمالى، صدوق ـ به نقل از ابو صلت هَروى ـ: مأمون به امام رضا عليه‏السلام گفت: اى پسر پيامبر خدا ! من از فضل و دانش و زهد و پارسايى و عبادت تو آگاهم و تو را به خلافت، سزاوارتر از خودم مى‏دانم.
امام رضا عليه‏السلام فرمود: «به بندگى خداى عز و جل افتخار مى‏كنم، و با زهد به دنيا، اميد رهايى از شرّ دنيا را دارم، و با پارسايى از حرام‏ها، در رسيدن به سودها[ى اخروى] اميد بسته‏ام، و با فروتنى در دنيا، به بلندى مقام در نزد خداوند عز و جل چشم دارم».
مأمون گفت: من در نظر دارم كه خودم را از خلافت عزل كنم و آن را به تو وا گذارم و با تو بيعت كنم.
امام رضا عليه‏السلام به او فرمود: «اگر اين خلافت، حقّ توست و خداوند، آن را برايت قرار داده است، پس جايز نيست جامه‏اى را كه خداوند بر تو پوشانده است، در آورى و بر ديگرى بپوشانى، و اگر خلافت، حقّ تو نيست، تو حق ندارى چيزى را كه متعلّق به تو نيست، به من وا گذارى !».
مأمون گفت: اى پسر پيامبر خدا! بايد اين كار را بپذيرى.
فرمود: «هرگز به ميل خود، اين كار را نمى‏كنم».
مأمون چند روزى به امام عليه‏السلام اصرار ورزيد، تا اين كه از پذيرفتن او نوميد شد و گفت: پس اگر خلافت را نمى‏پذيرى و بيعت مرا با خود دوست نمى‏دارى، لا اقل، ولى‏عهد من باش تا پس از من، خلافت به تو برسد.
امام رضا عليه‏السلام فرمود: «به خدا سوگند، پدرم از پدرانش از امير مؤمنان عليه‏السلام از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله برايم حديث كرد كه من پيش از تو، به زهر ستم، كشته مى‏شوم و از دنيا مى‏روم و فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين بر من مى‏گريند و در ديار غربت، كنار هارون الرشيد به خاك سپرده مى‏شوم».
مأمون گريست و سپس گفت: اى پسر پيامبر خدا! تا من زنده‏ام، چه كسى جرئت مى‏كند تو را بكشد، يا مى‏تواند به تو بدى و جسارت كند؟
امام رضا عليه‏السلام فرمود: «اگر بخواهم بگويم چه كسى مرا مى‏كشد، مى‏توانم بگويم».
مأمون گفت: «اى پسر پيامبر خدا! تو با اين سخنت مى‏خواهى از زير بار، شانه خالى كنى و اين كار را از خودت دور كنى تا مردم بگويند: تو به دنيا زاهدى».
امام رضا عليه‏السلام فرمود: «به خدا سوگند، از زمانى كه پروردگارم عز و جل مرا آفريده است، دروغى نگفته‏ام، و به خاطر دنيا زهد نفروخته‏ام، و من مى‏دانم مقصود تو چيست».
مأمون گفت: مقصودم چيست؟
امام عليه‏السلام فرمود: «در امانم كه حقيقت را بگويم؟».
گفت: در امانى.
فرمود: «مقصودت از اين كار، آن است كه مردم بگويند: على بن موسى نبود كه به دنيا زهد داشت ؛ بلكه اين دنيا بود كه [تا كنون] به او پشت كرده بود. آيا نمى‏بينيد كه چگونه به طمع خلافت، ولايت‏عهدى را پذيرفت؟».
مأمون در خشم آمد و گفت: تو هميشه با من، ناخوشايند برخورد مى‏كنى و خود را از خشم من، در امان مى‏دانى. به خدا سوگند مى‏خورم كه اگر ولايت‏عهدى را نپذيرى، تو را به آن مجبور مى‏سازم، و چنانچه زير بار نروى، گردنت را مى‏زنم.
امام رضا عليه‏السلام فرمود: «خداوند عز و جل مرا نهى نموده از اين كه با دست خود، خويشتن را به كشتن دهم. حال كه چنين است، پس هر طور صلاح مى‏دانى، عمل كن و من آن را مى‏پذيرم، به شرط آن كه كسى را عزل و نصب نكنم، و آيين و قانونى را نقض نكنم، و دورادور، مشورت دهم».
مأمون قبول كرد و امام عليه‏السلام را بر خلاف ميل و خواستش، ولى‏عهد خود قرار داد.


گزیده حکمت‌نامه رضوی
344

۲۸۱.عيون أخبار الرضا عليه‏السلام عن الحسين بن بشّار: قالَ الرِّضا عليه‏السلام: إنَّ عَبدَ اللّهِ يَقتُلُ مُحَمَّداً. فَقُلتُ لَهُ: عَبدُ اللّهِ بنُ هارُونَ يَقتُلُ مُحَمَّدَ بنَ هارُونَ؟ فَقالَ لي: نَعَم، عَبدُ اللّهِ الَّذي بِخُراسانَ يَقتُلُ مُحَمَّدَ ابنَ زُبَيدَةَ الَّذي هُوَ بِبَغدادَ. فَقَتَلَهُ.۱

۲۸۲.عيون أخبار الرضا عليه‏السلام عن سعيد بن سعد عن الإمام الرضا عليه‏السلام: أنَّهُ نَظَرَ إلَى رَجُلٍ فَقالَ لَهُ: يا عَبدَ اللّهِ، أوصِ بِما تُريدُ، واستَعِدَّ لِما لا بُدَّ مِنهُ. فَكانَ كَما قالَ، فَماتَ بَعدَ ذَلِكَ بِثَلاثَةِ أيّامِ.۲

۶ / ۱۲

قَبولُهُ وِلايَةَ العَهدِ مُكرَهاً

۲۸۳.الأمالي للصدوق عن أبي الصلت الهَرَوي: إنَّ المَأمونَ قالَ لِلرِّضا عليه‏السلام: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، قَد عَرَفتُ فَضلَكَ وعِلمَكَ وزُهدَكَ ووَرَعَكَ وعِبادَتَكَ، وأَراكَ أحَقَّ بِالخِلافَةِ مِنّي.فَقالَ الرِّضا عليه‏السلام: بِالعُبوديَّةِ للّهِ عز و جل أفتَخِرُ، وبِالزُّهدِ فِي الدُّنيا أرجُو النَّجاةَ مِن شَرِّ الدُّنيا، وبِالوَرَعِ عَنِ المَحارِمِ أرجُو الفَوزَ بِالمَغانِمِ، وبِالتَّواضُعِ فِي الدُّنيا أرجُو الرِّفعَةَ عِندَ اللّهِ عز و جل.فَقالَ لَهُ المَأمونُ: إنّي قَد رَأَيتُ أن أعزِلَ نَفسي عَنِ الخِلافَةِ وأَجعَلَها لَكَ واُبايِعَكَ.فَقالَ لَهُ الرِّضا عليه‏السلام: إن كانَت هذِهِ الخِلافَةُ لَكَ وجَعَلَها اللّهُ لَكَ، فَلا يَجوزُ أن تَخلَعَ لِباساً ألبَسَكَهُ اللّهُ وتَجعَلَهُ لِغَيرِكَ، وإن كانَتِ الخِلافَةُ لَيسَت لَكَ، فَلا يَجوزُ لَكَ أن تَجعَلَ لي ما لَيسَ لَكَ!فَقالَ لَهُ المَأمونُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، لا بُدَّ لَكَ مِن قَبولِ هذا الأَمرِ.فَقالَ: لَستُ أفعَلُ ذلِكَ طائِعاً أبَداً.فَما زالَ يَجهَدُ بِهِ أيّاماً حَتّى يَئِسَ مِن قَبولِهِ، فَقالَ لَهُ: فَإِن لَم تَقبَلِ الخِلافَةَ ولَم تُحِبَّ مُبايَعَتي لَكَ، فَكُن وَليَّ عَهدي لِتَكونَ لَكَ الخِلافَةُ بَعدي.فَقالَ الرِّضا عليه‏السلام: وَاللّهِ، لَقَد حَدَّثَني أبي، عَن آبائِهِ، عَن أميرِ المُؤمِنينَ، عَن رَسولِ اللّهِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله أنّي أخرُجُ مِنَ الدُّنيا قَبلَكَ مَقتولاً بِالسَّمِّ مَظلوماً، تَبكي عَلَيَّ مَلائِكَةُ السَّماءِ ومَلائِكَةُ الأَرضِ، واُدفَنُ في أرضِ غُربَةٍ إلى جَنبِ هارونَ الرَّشيدِ.فَبَكَى المَأمونُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، ومَنِ الَّذي يَقتُلُكَ، أو يَقدِرُ عَلَى الإِساءَةِ إلَيكَ وأَنا حَيٌّ؟!فَقالَ الرِّضا عليه‏السلام: أما إنّي لَو أشاءُ أن أقولَ مَنِ الَّذي يَقتُلُني لَقُلتُ.فَقالَ المَأمونُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، إنَّما تُريدُ بِقَولِكَ هذا التَّخفيفَ عَن نَفسِكَ، ودَفعَ هذا الأَمرِ عَنكَ، لِيَقولَ النّاسُ: إنَّكَ زاهِدٌ فِي الدُّنيا.فَقالَ الرِّضا عليه‏السلام: وَاللّهِ، ما كَذَبتُ مُنذُ خَلَقَني رَبّي عز و جل، وما زَهِدتُ فِي الدُّنيا لِلدُّنيا، وإنّي لَأَعلَمُ ما تُريدُ.فَقالَ المَأمونُ: وما اُريدُ؟قالَ: ليَ الأَمانُ عَلَى الصِّدقِ؟ قالَ: لَكَ الأَمانُ.قالَ: تُريدُ بِذلِكَ أن يَقولَ النّاسُ: إنَّ عَليَّ بنَ موسى لَم يَزهَد فِي الدُّنيا، بَل زَهِدَتِ الدُّنيا فيهِ، ألا تَرَونَ كَيفَ قَبِلَ وِلايَةَ العَهدِ طَمَعاً فِي الخِلافَةِ؟فَغَضِبَ المَأمونُ، ثُمَّ قالَ: إنَّكَ تَتَلَقّاني أبَداً بِما أكرَهُهُ، وقَد أمِنتَ سَطَواتي، فَبِاللّهِ اُقسِمُ! لَئِن قَبِلتَ وِلايَةَ العَهدِ وإلاّ أجبَرتُكَ عَلى ذلِكَ، فَإِن فَعَلتَ وإلاّ ضَرَبتُ عُنُقَكَ.فَقالَ الرِّضا عليه‏السلام: قَد نَهانيَ اللّهُ عز و جل أن اُلقِيَ بيَدي إلَى التَّهلُكَةِ، فَإِن كانَ الأَمرُ عَلى هذا فافعَل ما بَدا لَكَ، وأَنا أقبَلُ ذلِكَ، عَلى أنّي لا اُوَلّي أحَداً، ولا أعزِلُ أحَداً، ولا أنقُضُ رَسماً ولا سُنَّةً، وأَكونُ فِي الأَمرِ مِن بَعيدٍ مُشيراً.فَرَضيَ مِنهُ بِذلِكَ، وجَعَلَهُ وَليَّ عَهدِهِ عَلى كَراهَةٍ مِنهُ عليه‏السلام لِذلِكَ.۳

1.. عيون أخبار الرضا عليه‏السلام : ج۲ ص۲۰۹ ح۱۲ ، إثبات الوصيّة : ص۲۰۹ .

2.. عيون أخبار الرضا عليه‏السلام : ج۲ ص۲۲۳ ح۴۳ ، إعلام الورى : ج۲ ص۵۵ .

3.. الأمالي للصدوق : ص ۱۲۵ ح ۱۱۵ ، عيون أخبار الرضا عليه‏السلام : ج ۲ ص ۱۳۹ ح ۳ .

  • نام منبع :
    گزیده حکمت‌نامه رضوی
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، تلخیص: مرتضی خوش نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 23031
صفحه از 545
پرینت  ارسال به