335
گزیده حکمت‌نامه رضوی

۲۶۸.عيون أخبار الرضا عليه‏السلامـ به نقل از ياسر خادم ـ: امام رضا عليه‏السلام هر گاه خلوت مى‏كرد[و به اندرونى مى‏آمد]، تمام حَشَم و خدم خود را از كوچك و بزرگ، جمع مى‏كرد و با آنان به گفتگو مى‏پرداخت و خوش و بش مى‏كرد، و هر گاه براى خوردن غذا مى‏نشست، همگان را از كوچك و بزرگ، حتّى مهتر و حجامتگر را با خود بر سر سفره مى‏نشاند.

۲۶۹.الكافىـ به نقل از عبد اللّه‏ بن صلت، از مردى از اهالى بلخ ـ: در سفر امام رضا عليه‏السلام به خراسان همراه ايشان بودم. روزى فرمود سفره برايش انداختند و غلامان خود را از سياه و غير سياه، كنار سفره گرد آورد. من گفتم: فدايت شوم! كاش براى اينها جداگانه سفره‏اى مى‏انداختيد!
فرمود: «ساكت باش! خداوند متعال، يكى است، مادر، يكى است، پدر، يكى است و پاداش نيز به اعمال است».

۶ / ۷

آگاهى امام علیه السلام از درون‏ها

۲۷۰.عيون أخبار الرضا عليه‏السلامـ به نقل از محمّد بن عبد اللّه‏ قمى ـ: در خدمت امام رضا عليه‏السلام بودم و تشنگى شديدى مرا گرفته بود ؛ ولى خوش نداشتم آب بخواهم. ديدم ايشان آب خواست و از آن چشيد و سپس به من داد و فرمود: «اى محمّد! بنوش. خنك است» و من هم نوشيدم.

۲۷۱.عيون أخبار الرضا عليه‏السلامـ به نقل از هشام عبّاسى ـ: بر ابو الحسن رضا عليه‏السلام وارد شدم و مى‏خواستم از ايشان تقاضا كنم براى سردردى كه داشتم، دعايى به من بخواند و همچنين دو جامه از جامه‏هايش را به من ببخشد تا در آنها احرام ببندم. وارد كه شدم، مسائلم را پرسيدم و ايشان جوابم را داد و يادم رفت خواسته‏هايم را بگويم. چون برخاستم كه بروم و خواستم خداحافظى كنم، فرمود: «بنشين». من در برابرش نشستم. ايشان دستش را به سرم نهاد و دعايى خواند. سپس دو جامه از جامه‏هايش خواست و آنها را به من داد و فرمود: «با اينها احرام ببند».


گزیده حکمت‌نامه رضوی
334

۲۶۸.عيون أخبار الرضا عليه‏السلام عن ياسر الخادم: كانَ الرِّضا عليه‏السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ كُلَّهُم عِندَهُ ؛ الصَّغيرَ وَالكَبيرَ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤِسُهُم.وكانَ عليه‏السلام إذا جَلَسَ عَلَى المائِدَةِ لا يَدَعُ صَغيراً ولا كَبيراً ـ حَتَّى السّائِسَ وَالحَجّامَ ـ إلاّ أقعَدَهُ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ.۱

۲۶۹.الكافي عن عبد اللّه‏ بن الصَّلت عن رجل من أهل بَلخ: كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه‏السلام في سَفَرِهِ إلى خُراسانَ، فَدَعا يَوماً بِمائِدَةٍ لَهُ فَجَمَعَ عَلَيها مَواليَهُ مِنَ السّودانِ وغَيرِهِم، فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ، لَو عَزَلتَ لِهؤلاءِ مائِدَةً.فَقالَ: مَه! إنَّ الرَّبَّ تَبارَكَ وتَعالى واحِدٌ، وَالاُمَّ واحِدَةٌ، وَالأَبَ واحِدٌ، وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ.۲

۶ / ۷

عِلمُهُ بِما فِي الضَّمائِرِ

۲۷۰.عيون أخبار الرضا عليه‏السلام عن محمّد بن عبد اللّه‏ القمّي: كُنتُ عِندَ الرِّضا عليه‏السلام وبي عَطَشٌ شَديدٌ، فَكَرِهتُ أن أستَسقِيَ، فَدَعا بِماءٍ وذاقَهُ وناوَلَني فَقالَ: يا مُحَمَّدُ، اشرَب فَإِنَّهُ بارِدٌ. فَشَرِبتُ.۳

۲۷۱.عيون أخبار الرضا عليه‏السلام عن الهشام العبّاسي: دَخَلتُ عَلَى أبي الحَسَنِ الرِّضا عليه‏السلام وأنا أُريدُ أن أسأَلَهُ أن يُعَوِّذَني لِصُداعٍ أصابَني، وأن يَهَبَ لي ثَوبَينِ مِن ثيابِهِ أُحرِمُ فيهِما. فَلَمّا دَخَلتُ سَأَلتُ عَن مَسائِلي فَأَجابَني، ونَسيتُ حَوائِجي.فَلَمّا قُمتُ لِأَخرُجَ وأرَدتُ أن أُوَدِّعَهُ، قالَ لي: اجلِس، فَجَلَستُ بَينَ يَدَيهِ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأسي وعَوَّذَني، ثُمَّ دَعا لي بِثَوبَينِ مِن ثيابِهِ فَدَفَعَهُما إلَيَّ، وقالَ لي: أحرِم فيهِما.۴

1.. عيون أخبار الرضا عليه‏السلام : ج۲ ص۱۵۹ ح۲۴ ، بحار الأنوار : ج۴۹ ص۱۶۴ ح۵ .

2.. الكافي : ج۸ ص۲۳۰ ح۲۹۶ ، بحار الأنوار : ج۴۹ ص۱۰۱ ح۱۸ .

3.. عيون أخبار الرضا عليه‏السلام : ج۲ ص۲۰۴ ح۳ ، بصائر الدرجات : ص۲۳۹ ح۱۶ .

4.. عيون أخبار الرضا عليه‏السلام : ج۲ ص۲۲۰ ح۳۶ ، الثاقب في المناقب : ص۴۷۸ ح۴۰۴ .

  • نام منبع :
    گزیده حکمت‌نامه رضوی
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، تلخیص: مرتضی خوش نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 22793
صفحه از 545
پرینت  ارسال به