193
گزیده حکمت‌نامه رضوی

۵ / ۸

يحيى علیه السلام

الف ـ دانايى يحيى عليه‏السلام

۱۱۵.مجمع البيان: از مُعمّر نقل شده كه گفت: كودكان به يحيى عليه‏السلام گفتند: بيا با هم بازى كنيم. يحيى عليه‏السلام گفت: «ما براى بازى آفريده نشده‏ايم». از اين جاست كه خداوند در باره او فرموده است: «و از كودكى به او حكمت داديم». اين از امام رضا عليه‏السلام نيز روايت شده است.

ب ـ ويژگى‏اى كه شيطان را شگفت زده مى‏كند

۱۱۶.امام رضا عليه‏السلامـ از پدرانش ـ: شيطان، از زمان آدم عليه‏السلام تا هنگامى كه خداوند، مسيح عليه‏السلام را بر انگيخت، سراغ پيامبران مى‏آمد، با آنان سخن مى‏گفت و از آنان، سؤل مى‏كرد و بيش از همه با يحيى بن زكريا عليه‏السلام مأنوس بود. [روزى]يحيى عليه‏السلام به وى گفت: «اى ابو مُرّه (پدر تلخى‏ها)! از تو خواسته‏اى دارم».
شيطان گفت: تو برتر از آنى كه خواسته‏ات را رد كنم. هر چه مى‏خواهى بپرس. به راستى كه من، در كارى كه بخواهى، با تو مخالفت نمى‏كنم.
يحيى عليه‏السلام گفت: «اى ابو مُرّه! دوست دارم دام‏ها و تله‏هايت را كه با آنها آدميان را به دام مى‏اندازى، به من نشان دهى».
شيطان گفت: [چشم،] با علاقه و احترام! و وعده فردا را داد.
چون صبح شد، يحيى عليه‏السلام در خانه نشست و منتظر قرار بود و در را محكم بست ؛ امّا ناگهان ديد كه شيطان، از دريچه خانه وارد شد و صورتش، صورت بوزينه و بدنش، بدن خوك بود و شكاف چشمان و دهانش افقى بود. دندان‏ها و دهانش يك استخوان بدون چانه و ريش بود و چهار دست داشت: دو دست در سينه و دو دست در شانه. پىِ پاهايش در جلو و انگشتانش در پشت بود. قبايى به تن داشت كه وسطش را با كمربندى كه خط‏هاى رنگارنگ داشت، بسته بود و زنگى بزرگ در دست داشت. كلاه‏خُودى روى سرش بود و در آن، آهنى، شبيه چنگال آهنين آويزان بود. يحيى عليه‏السلام در وى نيك نگريست و سپس گفت: «اين كمربندِ بر كمرت چيست؟».
گفت: اين، نشان مَجوسيّت [زُنّار] است. من آن را رسم كردم و در نظرشان آراستم.
پرسيد: «اين خط‏هاى رنگى چيست؟».
گفت: اين، مجموعه رنگ‏هاى زنان است. زن با آن، رنگ عوض مى‏كند و من به واسطه آن، مردم را مى‏فريبم.
پرسيد: «اين زنگِ در دست تو چيست؟».
گفت: اين، در بر دارنده همه خوشى‏ها از قبيل: تار، عود، ساز، دُهُل، نِى و كَرناست. مردمان، وقتى بر سفره شراب مى‏نشينند و از آن لذّت مى‏برند، اين زنگ را در ميان آنان به صدا در مى‏آورم. وقتى آن را بشنوند، طرب، آنان را سُست مى‏گردانَد. برخى مى‏رقصند، برخى بِشكن مى‏زنند و برخى لباسشان را پاره مى‏كنند.
پرسيد: «چه چيز، [مايه] چشم‏روشنى توست؟».
گفت: زنان. آنها تله‏ها و دام‏هاى من‏اند. هر گاه لعن و نفرين نيكان بر من سرازير شود، سراغ زنان مى‏روم و آرامش مى‏گيرم.
يحيى عليه‏السلام گفت: «اين كلاه‏خُود روى سرت چيست؟».
گفت: با آن خود را از نفرين مؤمنان، نگه مى‏دارم.
گفت: «اين آهنى كه داخل آن مى‏بينم، چيست؟».
گفت: با آن، دل‏هاى صالحان را دگرگون مى‏سازم.
يحيى عليه‏السلام گفت: «آيا تاكنون بر من پيروز شده‏اى؟».
گفت: نه؛ ولى در تو خصلتى است كه خوشم مى‏آيد.
يحيى عليه‏السلام گفت: «آن خصلت چيست؟».
گفت: تو مردى پُرخورى. وقتى افطار مى‏كنى، آن قدر مى‏خورى كه كاملاً سير مى‏شوى و اين، تو را از نماز و شب زنده‏دارى باز مى‏دارد.
يحيى عليه‏السلام گفت: «با خدا پيمان مى‏بندم كه از اين پس، از غذا سير نشوم تا خدا را ملاقات كنم».
شيطان گفت: و من هم با خدا عهد مى‏بندم كه ديگر مسلمانى را نصيحت نكنم تا خدا را ملاقات كنم.
پس، از نزد يحيى عليه‏السلام بيرون رفت و ديگر برنگشت.


گزیده حکمت‌نامه رضوی
192

۵ / ۸

يَحيى علیه السلام

أ ـ حِكمَةُ يَحيى عليه‏السلام

۱۱۵.مجمع البيان عن معمر: إنَّ الصِّبيانَ قالوا لِيَحيي: اِذهَب بِنا لِنَلعَبَ، فَقالَ: ما لِلَّعبِ خُلِقنا! فَأنزَلَ اللّهُ فيهِ: «وَ ءَاتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا».۱ و رويَ ذلكَ عن أبي الحسنِ الرِّضا عليه‏السلام.۲

ب ـ خَصلَةٌ تُعجِبُ إبليسَ

۱۱۶.الإمام الرضا عن آبائه عليهم‏السلام: إنَّ إبليسَ كانَ يَأتِي الأَنبياءَ عليهم‏السلام مِن لَدُن آدَمَ عليه‏السلام إلى أن بَعَثَ اللّهُ المَسيحَ عليه‏السلام يَتَحَدَّثُ عِندَهُم ويُسائِلُهُم، ولَم يَكُن بِأَحَدٍ مِنهُم أشَدُّ اُنساً مِنهُ بِيَحيَى بنِ زَكَرِّيا، فَقالَ لَهُ يَحيى: يا أبا مُرَّةَ، إنَّ لي إلَيكَ حاجَةً.فَقالَ لَهُ: أنتَ أعظَمُ قَدراً مِن أن أرُدَّكَ بِمَسأَلَةٍ فَسَلني ما شِئتَ، فَإِنّي غَيرُ مُخالِفِكَ في أمرٍ تُريدُهُ.فَقالَ يَحيى: يا أبا مُرَّةَ، اُحِبُّ أن تَعرِضَ عَلَيَّ مَصائِدَكَ وفُخوخَكَ الَّتي تَصطادُ بِها بَني آدَمَ.فَقالَ لَهُ إبليسُ: حُبّاً و كَرامَةً. وواعَدَهُ لِغَدٍ.فَلَمّا أصبَحَ يَحيى عليه‏السلام قَعَدَ في بَيتِهِ يَنتَظِرُ المَوعِدَ، وأجافَ عَلَيهِ البابَ إغلاقاً، فَما شَعَرَ حَتّى ساواهُ من خَوخَةٍ كانَت في بَيتِهِ، فَإِذا وَجهُهُ صورَةُ وَجهِ القِردِ، وَجَسَدُهُ عَلى صورَةِ الخِنزيرِ، وإذا عَيناهُ مَشقوقَتانِ طولاً، وفَمُهُ مَشقوقٌ طولاً، وإذا أسنانُهُ وفَمُهُ عَظماً واحِداً بِلا ذَقَنٍ ولا لِحيَةٍ، ولَهُ أربَعَةُ أيدٍ: يَدانِ في صَدرِهِ ويَدانِ في مِنكَبِهِ، وإذا عَراقيبُهُ قَوادِمُهُ، و أصابِعُهُ خَلفَهُ، وَعلَيهِ قَباءٌ، وقَد شَدَّ وَسَطَهُ بِمِنطَقَةٍ۳ فيها خُيوطٌ مُعَلَّقَةٌ بَينَ أحمَرَ و أخضَرَ وأصفَرَ وَجميعِ الأَلوانِ، وإذا بِيَدِهِ جَرَسٌ عَظيمٌ، وعَلى رَأسِهِ بَيضَةٌ، وإذا فِي البَيضَةِ حَديدَةٌ مُعَلَّقَةٌ شَبيهَةٌ بِالكُلاّبِ.فَلَمّا تَأَمَّلَهُ يَحيى عليه‏السلام قالَ لَهُ: ما هذِهِ المِنطَقَةُ الَّتي في وَسَطِكَ؟ فَقالَ: هذِهِ المَجوسيَةُ، أنا الَّذي سَنَنتُها وزَيَّنتُها لَهُم.فَقالَ لَهُ: فَما هذِهِ الخُيوطُ الأَلوانُ؟ قالَ: هذِهِ جَميعُ أصباغِ النِّساءِ، لا تَزالُ المَرأَةُ تَصبَغُ الصِّبغَ حَتّى تَقَعَ مَعَ لَونِها، فَأَفتَتِنَ النّاسَ بِها.فَقالَ لَهُ: فَما هذا الجَرَسُ الَّذي بِيَدِكَ؟ قالَ: هذا مَجمَعُ كُلِّ لَذَّةٍ ؛ مِن طُنبورٍ و بَربَطٍ ومِعزَفَةٍ وطَبلٍ ونايٍ وصُرنايٍ، وإنَّ القَومَ لَيَجلِسونَ عَلى شَرابِهِم فَلايَستَلِذّونَهُ فاُحَرِّكُ الجَرَسَ فيما بَينَهُم، فَإِذا سَمِعوهُ استَخَفَّهُمُ الطَّرَبُ، فَمِن بَينِ مَن يَرقُصُ ومِن بَينِ مَن يُفَرقِعُ أصابِعَهُ، ومِن بَينِ مَن يَشُقُّ ثِيابَهُ.فَقالَ لَهُ: وأيُّ الأَشياءِ أقَرُّ لِعَينِكَ؟ قالَ: النِّساءُ هُنَّ فُخوخي ومَصائِدي، فَإِنّي إذا اجتَمَعَت عَلَيَّ دَعَواتُ الصّالِحينَ ولَعَناتُهُم صِرتُ إلَى النِّساءِ فَطابَت نَفسي بِهِنَّ.فَقالَ لَهُ يَحيى عليه‏السلام: فَما هذِهِ البَيضَةُ الَّتي عَلى رَأسِكَ؟ قالَ: بِها أتَوَقّى دَعوَةَ المُؤمِنينَ.قالَ: فَما هذِهِ الحَديدَةُ الَّتي أراها فيها؟ قالَ: بِهذِهِ اُقَلِّبُ قُلوبَ الصّالحينَ.قالَ يَحيى عليه‏السلام: فَهَل ظَفِرتَ بي ساعَةً قَطُّ؟ قالَ: لا، ولكِن فيكَ خَصلَةٌ تُعجِبُني.قالَ يَحيى: فَما هي؟ قالَ: أنتَ رَجُلٌ أكولٌ، فَإِذا أفطَرتَ أكَلتَ وبَشِمتَ، فَيَمنَعُكَ ذلِكَ مِن بَعضِ صَلاتِكَ وقيامِكَ بِاللَّيلِ.قالَ يَحيى عليه‏السلام: فَإِنّي اُعطي اللّهَ عَهداً أنّي لا أشبَعُ مِنَ الطَّعامِ حَتّى ألقاهُ.قالَ لَهُ إبليسُ: وأنَا اُعطِي اللّهَ عَهدا أنّي لا أنصَحُ مُسلِماً حَتّى ألقاهُ. ثُمَّ خَرَجَ فَما عادَ إلَيهِ بَعدَ ذلِكَ.۴

1.. مريم : ۱۲ .

2.. مجمع البيان : ج۶ ص۷۸۱ ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه‏السلام : ص۶۵۹ نحوه .

3.. المِنطَق: ما يُشَدُّ به الوَسَط مجمع البحرين: ج ۳ ص ۱۷۹۹ «نطق».

4.. الأمالي للطوسي: ص۳۳۹ ح۶۹۲ عن سليمان بن بلال المدني، بحار الأنوار: ج۶۳ ص۲۲۶ ح۷۱ نقلاًعن كتاب غور الاُمور للترمذي عن أبيالسهل عن‏الحسن عن رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نحوه و ج۱۴ ص۱۷۲ ح۱۲ .

  • نام منبع :
    گزیده حکمت‌نامه رضوی
    سایر پدیدآورندگان :
    محمد محمدی ری شهری، تلخیص: مرتضی خوش نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1394
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 22674
صفحه از 545
پرینت  ارسال به