معناى اختيار، همين آزادى در انجام دادن و ترك است و علم حضورى، قوىترين و معتبرترين علم انسان است.
بر اين اساس، هم بطلان نظريّه جبرگرايىِ ناب، ثابت مىشود (چون انسان به قدرت خويش، علم حضورى و وجدانى دارد) و هم نظريّه جبرگرايى ميانه، ابطال مىگردد (چون انسان به تأثير قدرت خويش بر عمل اختيارىاش نيز علم حضورى دارد).
اين برهان، افزون بر ابطالِ جبر كلامى، جبر اجتماعى، روانى و فلسفى را نيز ابطال مىنمايد ؛ چرا كه هر چند ساختار جامعه و جسم و روان، بر افعال انسانْ مؤثّر است و اين تأثير در برخى موارد، فوقالعاده زياد است، امّا انسان با علم حضورى در مىيابد كه تأثير عوامل مذكور، علّت تامّه براى انجام دادن كارها نيست ؛ بلكه او به رغم اقتضائات روانى و اجتماعى، مىتواند راه ديگرى را انتخاب كند.
به سخن ديگر، عوامل روحى و اجتماعى، ممكن است انتخاب كارى را دشوار نمايند ؛ امّا انتخاب كارِ دشوار، محال نيست و انسان مىتواند كار دشوار را نيز انتخاب نمايد. واقعيّت نيز، گواه اين مدّعاست ؛ چرا كه به چشم خود مىبينيم كه برخى افراد، به رغم خانواده ناشايست و اجتماع فاسد، راه صحيح زندگى را انتخاب مىكنند و به عكس، شمارى از كسانى كه در خانوادههاى شايسته، پرورش يافتهاند و محيط زندگى آنان سالم است، راه فساد و تباهى را بر مىگزينند.
علّيت فلسفى نيز چيزى جز مجموعه عوامل مؤثّر بر افعال انسان نيست كه هيچ گاه موجب سلب اراده از انسان نمىگردد و به تعبير ديگر، علّيت فلسفى در مورد افعال انسان، هيچ گاه تحقّق نمىيابد.
۲. جايز نبودن اِسناد «كار قبيح» و «ظلم» به خدا
دليل ديگر بطلان نظريّه جبر، اين است كه لازمه اين نظريّه، اِسناد دادن كارهاى قبيح به خدا و ظالم دانستن خداست. اگر فاعلِ همه افعال، از جمله كارهاى قبيح انسان را