لحاظ مىشود. در جامعهشناسى، جبر اجتماعى ـ كه ناشى از روابط اجتماعى حاكم بر انسانهاست ـ مطرح مىشود. در روانشناسى، جبر روانشناختى ـ كه ناشى از وضعيّت جسمى و روحى فرد است ـ مطرح مىشود. در فلسفه، گروهى جبرِ علّى و معلولى را منشأ جبر مىدانند و در كلام، جبرِ ناشى از خداوند و اراده و قدر و قضاى او مطرح است.
در اين مبحث، جبرِ مطرحشده در علم كلام مورد نظر است، هر چند پس از اثبات بطلان اين نوع جبر، اشارهاى هم به ردّ انواع ديگر جبر خواهيم داشت. شهرستانى در مورد جبرِ مطرحشده در كلام و اقسام آن مىگويد:
جبر، در حقيقت، سلب فعل از بنده و نسبت دادن آن به پروردگار متعال است. جبرگرايى، گونههايى دارد: جبرگرايىِ ناب كه به هيچ وجه فعل و قدرتى براى بنده قائل نيست و جبرگرايىِ ميانه كه اجمالاً قدرتى براى بنده قائل است ؛ امّا بىهيچ اثرى.۱
در كتابهاى مذاهب و فرق اسلامى، نخستين فرقهاى كه «جبريّه» ناميده شده است، مُرجئه جبريّه به رهبرى جهم بن صفوان است.۲ به اين گروه، جهميّه نيز مىگويند. اينان، «جبرگراى ناب»اند.۳ شهرستانى، عقيده جهم را چنين توصيف مىكند:
همانا انسان بر چيزى قدرت و به داشتن استطاعت، توصيف نمىشود. او در كارهايش مجبور است و هيچ قدرت و اراده و اختيارى از خود ندارد. خداوند متعال، افعال انسان را خلق مىكند، همان گونه كه [افعالِ]همه جمادات را خلق