من گفتم : با يك دسته گلْ تحيّت دادن ، اين قدر نمى ارزد كه بِدان ، آزادش كنى !
فرمود: «خداى بزرگ بِشْكوه، ما را چنين پرورده است. فرموده است: «و چون به شما تحيّت (شادباش) گفته شد ، با بهتر از آن ، يا با مانند آن، پاسخ دهيد» ۱ ، و بهتر از آن [تحيّت او]، آزادى اش بود» . ۲
۲ / ۳
مهربانى در برابر ناسزاگويى
۹۰۲.تاريخ دمشقـ به نقل از عصام بن مُصطَلَق ـ: به كوفه وارد شدم و به مسجد رفتم. ديدم كه حسين عليه السلام در آن جا نشسته است . از شكل و شمايلِ او خوشم آمد . گفتم : تو پسر ابو طالبى ؟
فرمود : «آرى» .
حسدى كه در درون به او و پدرش داشتم ، مرا بر انگيخت و به او و پدرش ، به تندى ناسزا گفتم .
با عطوفت و مهربانى به من نگريست و فرمود : «آيا تو اهل شامى ؟» .
گفتم : آرى . اين ، خوىِ بد ماست .
چون پشيمانى ام از اين افراطكارى آشكار شد ، به من فرمود : « «امروز ، سرزنشى بر شما نيست . خدا ، شما را مى آمرزد» . ۳ براى برآوردن نيازهايت ، نزد ما بيا ، كه ما را آن