به خواست تو مى چرخد و امور ، مرتّب اند و فرمان راويى و حكومتى كه از آنِ ماست ، به تو رسيده است ، به دَماغت باد انداختى و از سرِ شادى و سَرمستى ، سر به اين سو و آن سو چرخاندى ؟!
اندكى بِايست و مهلت بده ! آيا سخن خداى متعال را از ياد برده اى كه فرمود : «و كافران نپندارند كه مهلت ما به آنان ، برايشان نيكوست . ما به آنها تنها براى آن ، مهلت مى دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و آنان ، عذابى خوار كننده دارند» ۱ .
اى فرزند آزادشدگان [مكّه] ! آيا اين ، عدالت است كه كنيزان و زنانت را در پرده مى دارى و دختران پيامبر خدا عليه السلام را به اسارت مى كشى و پرده شان را مى درى و سيمايشان را آشكار مى كنى و دشمنان ، آنان را از اين شهر به آن شهر مى برند و اهل هر منزل و آبادى ، به تماشاى آنان مى آيند و دور و نزديك و شريف و پست ، صورت هاى آنان را مى بينند ، در حالى كه نه سرپرستى از مردانشان ، با آنان است و نه حمايتگرى از حاميان آنها؟
و چگونه مواظبت كسى اميد برده شود كه دهانش جگر پاكان را [در جنگ اُحُد ، گاز زد و] بيرون انداخت و گوشتش از خون شهيدان ، روييده است ؟!
و چگونه كسى سايه خود را بر ما اهل بيت اندازد ، درحالى كه با نفرت و دشمنى و حقد و كينه به ما مى نگرد؟!
سپس بى آن كه احساس گناه كنى و يا اين سخن را بزرگ بشمارى ، مى گويى :
[پدرانم] هلهله مى كردند و فرياد شادى بر مى كشيدند
و مى گفتند : اى يزيد ! سربلند و برقرار باشى !
در حالى كه بر دندان هاى پيشِ ابا عبد اللّه ، سَرور جوانان بهشت ، خم مى شوى و با سرِ چوب دستى ات بر آنها مى زنى .
و چگونه اين را نگويى ، در حالى كه با ريختن خون فرزندان محمّد صلى الله عليه و آله و ستارگان