381
گزيده دانش نامه امام حسين عليه السلام

مرد، يزيد بن معاويه ، بر مردم ، فرمان روا شده است. ايمن نيستم [و مى ترسم ]كه مردم براى سيم و زر ، به وى روى آورند و تو را بكشند و در اين راه ، انسان هاى بسيارى نابود شوند. از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: «حسين، كشته مى شود، و اگر او را كشتند و تنها نهادند و يارى اش نكردند، خدا تا قيامت ، آنان را خوار خواهد كرد».
من به تو پيشنهاد مى كنم از درِ سازش ـ كه مردم نيز آن گونه وارد شده اند ـ وارد شوى و چنان كه در گذشته بر معاويه شكيبايى كردى، شكيبايى كن. شايد خدا، ميان تو و اين گروه ستمگر ، حكم رانَد.
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى ابو عبد الرحمان ! من با يزيد ، بيعت و سازش كنم، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در باره او و پدرش، آن فرمود كه فرمود؟!» .
ابن عبّاس گفت: درست گفتى ، اى ابا عبد اللّه ! پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حياتش فرمود: «ما را چه با يزيد؟! خدا ، او را مبارك نكند ! او فرزندم و فرزند دخترم ، حسين ، را مى كشد. سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، فرزندم در برابر مردمى كه از او دفاع نمى كنند، كشته نمى شود، مگر آن كه خدا ، ميان دل ها و زبان هايشان، جدايى مى افكند» .
آن گاه ابن عبّاس گريست . حسين عليه السلام هم با او گريست و فرمود : «اى ابن عبّاس ! تو مى دانى كه من ، فرزند دختر پيامبرم؟» .
ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند، آرى . مى دانيم و مى دانيم كه در تمام دنيا ، جز تو ، كسى نيست كه فرزند دختر پيامبر باشد ، و اين كه يارى تو ، بر اين امّت ، واجب است، همانند وجوب نماز و زكات ـ كه يكى بدون ديگرى ، پذيرفته نيست ـ .
حسين عليه السلام فرمود : «اى ابن عبّاس ! در باره مردمى كه فرزند دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را از سرا و منزل و زادگاهش و از حرم پيامبرش و از همسايگىِ قبر او و زادگاه و مسجد و جايگاه هجرتش بيرون كردند، چه مى گويى ؛ آنان كه او را نگران و ترسان، رها كردند كه در جايى ، آرام نگيرد و در منزلى، پناه نجويد و قصد آنان، كشتن و ريختن خون اوست، در حالى كه وى به خدا شرك نورزيده است و جز او سرپرستى بر نگرفته و از


گزيده دانش نامه امام حسين عليه السلام
380

بگيرم تا مردم [به خاطر دعواى ما] بر من و تو گِرد آيند ، به رأى من ، عمل مى كنى [و از مكّه نمى روى]، چنين مى كردم. ۱

۳۵۶.الفتوح :حسين عليه السلام وارد مكّه شد و مردم آن جا ، بسيار خرسند شدند . بامداد و شامگاه ، نزد او ، رفت و آمد مى كردند ...
در آن ايّام ، عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن عمر بن خطّاب ، در مكّه بودند . آن دو با هم بر حسين عليه السلام وارد شدند و قصد داشتند به مدينه برگردند. ابن عمر به حسين عليه السلام گفت: اى ابا عبد اللّه ! رحمت خدا بر تو باد ! از خدايى كه بازگشت تو به سوى اوست، پروا كن. از دشمنىِ اين خاندان با خودتان و ستمى كه بر شما كرده اند، آگاهى و اين

1.إنَّ حُسَينا عليه السلام لَمّا أجمَعَ المَسيرَ إلَى الكوفَةِ ، أتاهُ عَبدُ اللّه ِ بنُ عَبّاسٍ فَقالَ : يَا بنَ عَمِّ ! إنَّكَ قَد أرجَفَ النّاسُ أنَّكَ سائِرٌ إلَى العِراقِ ، فَبَيِّن لي ما أنتَ صانِعٌ ؟ قالَ : إنّي قَد أجمَعتُ المَسيرَ في أحَدِ يَومَيَّ هذَينِ ، إن شاءَ اللّه ُ تَعالى . فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ : فَإِنّي اُعيذُكَ بِاللّه ِ مِن ذلِكَ ، أخبِرني ـ رَحِمَكَ اللّه ُ ـ أَتسيرُ إلى قَومٍ قَد قَتَلوا أميرَهُم ، وضَبَطوا بِلادَهُم ، ونَفَوا عَدُوَّهُم ؟ فَإِن كانوا قَد فَعَلوا ذلِكَ فَسِر إلَيهِم ، وإن كانوا إنَّما دَعَوكَ إلَيهِم وأميرُهم عَلَيهِم ، قاهِرٌ لَهُم ، وعُمّالُهُ تَجبي بِلادَهُم ، فَإِنَّهُم إنَّما دَعَوكَ إلَى الحَربِ وَالقِتالِ ، ولا آمَنُ عَلَيكَ أن يَغُرّوكَ ويَكذِبوكَ ويُخالِفوكَ ويَخذُلوكَ ، وأن يُستَنفَروا إلَيكَ ، فَيكونوا أشَدَّ النّاسِ عَلَيكَ . فَقالَ لَهُ حُسَينٌ عليه السلام : وإنّي أستَخيرُ اللّه َ وأنظُرُ ما يَكونُ ... قالَ : فَلَمّا كانَ مِنَ العَشِيِّ ـ أو مِنَ الغَدِ ـ أتَى الحُسَينَ عليه السلام عَبدُ اللّه ِ بنُ العَبّاسِ ، فَقالَ : يَا بنَ عَمِّ ، إنّي أتَصَبَّرُ ولا أصبِرُ ، إنّي أتَخَوَّفُ عَلَيكَ في هذَا الوَجهِ الهَلاكَ وَالاِستِئصالَ ، إنَّ أهلَ العِراقِ قَومٌ غُدُرٌ فَلا تَقرَبَنَّهُم ، أقِم بِهذَا البَلَدِ فَإِنَّكَ سَيِّدُ أهلِ الحِجازِ ، فَإِن كانَ أهلُ العِراقِ يُريدونَكَ كَما زَعَموا ، فَاكتُب إلَيهِم فَليَنفوا عَدُوَّهُم ، ثُمَّ اقدَم عَلَيهِم . فَإِن أبَيتَ إلّا أن تَخرُجَ ، فَسِر إلَى اليَمَنِ ، فَإِنَّ بِها حُصونا وشِعابا ، وهِيَ أرضٌ عَريضَةٌ طَويلَةٌ ، ولِأَبيكَ بِها شيعَةٌ ، وأنتَ عَنِ النّاسِ في عُزلَةٍ ، فَتَكتُبُ إلَى النّاسِ ، وتُرسِلُ وتَبُثُّ دُعاتَكَ ، فَإِنّي أرجو أن يَأتِيَكَ عِندَ ذلِكَ الَّذي تُحِبُّ في عافِيَةٍ . فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : يَا بنَ عَمِّ ، إنّي وَاللّه ِ لَأَعلَمُ أنَّكَ ناصِحٌ مُشفِقٌ ، ولكِنّي قَد أزمَعتُ وأجمَعتُ عَلَى المَسيرِ . فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ : فَإِن كُنتَ سائِرا فَلا تَسِر بِنِسائِكَ وصِبيَتِكَ ، فَوَاللّه ِ إنّي لَخائِفٌ أن تُقتَلَ كَما قُتِلَ عُثمانُ ، ونِساؤُهُ ووُلدُهُ يَنظُرونَ إلَيهِ ... وَاللّه ِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ، لَو أعلَمُ أنَّكَ إذا أخَذتُ بِشَعرِكَ وناصِيَتِكَ حَتّى يَجتَمِعَ عَلَيَّ وعَلَيكَ النّاسُ أطَعتَني ، لَفَعَلتُ ذلِكَ . (تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۳ ، الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۵۴۵) .

  • نام منبع :
    گزيده دانش نامه امام حسين عليه السلام
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، تلخیص: مرتضی خوش‌نصیب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1389
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 26841
صفحه از 1036
پرینت  ارسال به