مهربان . به بنده خدا يزيد بن معاويه، امير مؤمنان، از عبيد اللّه بن زياد. ستايش ، خدايى را كه حقّ امير مؤمنان را ستانْد و او را از شرّ دشمنش رها كرد!
به امير مؤمنان ـ كه خداوند ، او را تأييد كند ـ خبر مى دهم كه مسلم بن عقيل، آن بر هم زننده وحدت، وارد كوفه شد و در خانه هانى بن عروه مَذحِجى فرود آمد. من بر آن دو، جاسوسانى را گماردم ، تا اين كه آنان را از خانه بيرون آوردم و پس از نبرد و درگيرى ، خداوند ، مرا بر آنان مسلّط ساخت . گردن آنها را زدم و سرهايشان را به همراه هانى بن ابى حيّه وادعى و زبير بن اَروَح تميمى ، براى شما فرستادم. اين دو ، گوش به فرمان و ملتزم به سنّت و جماعت [مسلمانان] اند و امير مؤمنان ، هر چه مى خواهد ، از آنان بپرسد. آن دو ، اهل خرد و فهم و صداقت اند» .
وقتى نامه و دو سر به يزيد بن معاويه رسيد، نامه را خواند و دستور داد سرها بر دروازه شهر دمشق، نصب گردند. ۱
۴ / ۳۵
نامه سپاس گزارى يزيد از ابن زياد و تحريك وى بر ضدّ امام حسين عليه السلام
۳۳۲.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابو جناب يحيى بن ابى حَيّه كلبى ـ: يزيد براى ابن زياد ، نامه اى